"خونه ی زیبایی دارید،ژنرال" مهمون ها گفتند. تعداد زیادی مهمان دعوت شده بود.
تهیونگ داشت از اتاقش در طبقه ی بالا،پایین رو نگاه میکرد.مادرش بهش گفته بود لباس مناسبی بپوشه،چون اون ها هم قراره توی مهمونی شرکت کنن.
خانه ی ژنرال برازنده بود و فقط با نگاه کردن بهش میشد فهمید خانواده ای که توش زندگی میکنن خوش شانس و البته پولدارن.
یک عمارت بود اما درست مثل یک قصر به نظر میرسید. تهیونگ هنوز همه جاش رو نگشته چون میترسه توی خونه ی به این بزرگی راهشو گم کنه!!!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
"Since 1894" Captain Jeon
Hayran Kurgu●فصل اول اتمام یافته● [ترجمه شده] "وقتی که جنگ تمام بشه،ما ازدواج خواهیم کرد و من گلی به زیبایی تو خواهم کاشت و داستان ما یکی از زیباترین داستان های عاشقانه ی جهان خواهد بود. دوستت دارم!" -نامه ای که در جیب شلوار یک سرباز مرده یافت شده؛کاپیتان جئون...