در تلاش بوده دست های جونگ کوک رو کنار بزند و از توی بغلش فرار کند، الفا محکم گرفته بودش و نگاه زومش میان چشم ها و لب های تهیونگ در گردش بود؛نفس های گرمش روی گونه ی امگا می نشست.
جونگ کوک با لحنی دلخور و ناراحت: اون دختره روسپی از من خوشگل تر بوده که نمیخوای نگاهم کنی!؟
نگاه اخم الودش رو به الفا می دهد و مشت محکمی به سینه ش می زند، می غرد؛
: ولم کن.
امگا رو روی دوشش می اندازد و بی توجه به جیغ جیغ ها و تهدید های تهیونگ، از کنار خواهرش که بیهوش روی زمین افتاد بوده رد می شود؛ داشت تهیونگ رو به اتاق خواب می برد و مرد رو به ارامی روی تخت می گذارد.
با فرومون هاش اتاق رو پر می کند و تهیونگ به سرعت دست روی دماغش گذاشته، می خواست از اتاق فرار کند ولی پاهاش باهاش همراهی نمی کردند؛ گونه هاش داشت از حرارت نگاه گرسنهی الفا می سوخت، بی حواس داشت اون فرومون های هلویی شیرینش رو پخش می کرد.
دستاش از روی دماغش کنار رفته و با عطش راحیهی هل الفا رو نفس می کشید، می خواست دست های الفا که داشت دکمه های پیراهنش رو باز می کرد، اون لب های که داشت روی گردنش بوسه می کاشت رو پس بزند؛ولی دست هاش باهاش یاری نمی کردند.
خودش را جلوتر می کشدو دست هاش رو دور گردن الفا حلقه می کند، دماغش رو به غدد های عطری جونگ کوک چسباند و داشت عطر الفا رو نفس می کشید.دست هاش روی تن بی پوشش امگا می چرخید و جا جای تنش رو بوسه می زد، می خواست رد دندان هاش رو روی گردن امگا جا بگذارد؛ تا به همین الان هم برای مارک نکردن امگاش زیادی صبوری کرد بود، امگا یادش رفته بوده که خودش الفایی دارد و نباید دست غریبهی تنش رو لمس کند.
فرومون هاش داشت تهیونگ رو هیت می کرد، امگا هیچ جوره نمی توانست جلوی پخش شدن فرومون های غلیظش رو بگیرد؛ انگشت هاش داشت شانهی جونگ کوک رو چنگ می انداخت و می نالد،
: اهه... ببوسم.
لب های جونگوک رو روی لب هاش می خواست، اینکه هنوز جونگ کوک لباس به تن داشت ازارش می داده؛دقیقه ی بعد لباس ها هرکدام به گوشه افتاده، صدای اه و ناله های هردو توی اتاق می پچید.
لب های تهیونگ رو خیس می بوسید و گاز می گرفت، می خواست که مطمئن شود رد بوسهش روی لب های تهیونگ می ماند؛ لپ های باسن امگا رو چنگ می اندازد و از هم بازشان می کند و باید اون حفره ی تنگش رو گشاد می کرد، لب هاش پایین تر امد و داشت گردنش رو پر از رد و کبودی می کرد.
چرخش انگشت های کشیدی الفا درون حفرهش که داشت از عمد فقط به یک نقطهی خاص ضربه می زد، جیغ امگا رو دراورد و اشک از گوشهی چشماش فرار می کردند و پر نیاز اسم الفا رو صدا می زند؛ خواهر جونگ کوک با یک قلپ نوشیدنی الکلی چنان بیهوش شد بوده که صدای جیغ های تهیونگ هم بیدارش نمی کرد، اون بیرون روی زمین سرد خوابید و داشت خواب پادشاه هشتم رو می دید.

YOU ARE READING
عطش خواستن
Werewolfکوکوی _امگاورس اون دو ژنرال قرار دادی رو امضا کرد بودند ، که می شد نام اش را یک ازدواج سیاسی گذاشت . اما پشت آن قرار داد معانی دیگری بود ، که یکی از آن به این معنی ست ، هرکس زودتر از دیگری موفق شود سر ژنرال کشور دشمن را برای کشور اش ببرد . او پیروز...