part7

456 82 42
                                    

با چاقو تن نرم کره را برش می دهد و روی نان تازه پخته شده می مالد ،  بعد از اینکه ان الفای شمالی  ذره  ی از غذاهای روی میز را خورده  ،  تهیونگ را از سلامتشان مطمئن   کرد؛  امگا حاضر به خوردن خوراکی های خانه ی جونگ کوک شد  بوده.

تمام مدت در جواب حرف ها و توبیخ های الفا سکوت کرد  ،  تهیونگ جنگ لفظی  به پا کردن را چندان بلد نبود، ولی  لمس کردن ان حراف ها ی که تنها بلد بودند تهدید های تو خالی و غرغر بکنند  با اصلحه   کار اسان تری بوده.
تهیونگ بجای گشتن دنبال دلایل  منطقی و بهانه اوردن برای کارش،  ساکت کردن ان حراف ها رو با شلیک یک گلوله تا ابد دهانشان را بهم می دوخت.

حال اصلحه ی دم دست نداشت  ،  بجای ان تکه ی اخر نان که کره مالش کرده  بود را درون دهان ان الفای حراف فرو می برد،  با فشردن فک الفا  دهان جونگ کوک را می بندد و او را به سکوت وادار می کند.

: صبحونه ت رو بخور.

الفا در تلاش بود تا هرچه سریعتر ان نان را قورت بدهد،  دوباره  نصیحت و توبیخ هایش را برای امگا از سر بگیرد؛  اما قبل از اینکه  موفق به گفتن حرفی شود تهیونگ از سالن غذا خوری خارج شد بوده  .

الفا دوان دوان به دنبالش راه  افتاده و از تنها گذاشتن امگایش می ترسید،  انگار که جونگ کوک گاهی فراموش می کرد جفت اش یک امگای عادی نیست،  او به تنهایی می توانست  یک لشگر صد نفر را از پا در بیاورد  ؛  تهیونگ  هیچ شباهتی با ان امگای ظریف و شکستنی درون ذهن اش نداشت.

با باز شدن درب خروجی خانه،

:کجا میری؟ 

تهیونگ بدون پاسخ دادن به ان الفای کنجکاو از خانه بیرون میزند،  نیاز به یک هوای تازه داشت و ان چهار دیواری که  پرده های ی حریر اویخته به پنچره ها  نمی گذاشتند افتاب به داخل نفوذ کند؛ به امگا حس خفگی را القا می کرد و انگار که نمی توانست میان ان همه فرومون های جونگ کوک اکسیژن را بیابد و ریه هایش به تنگ امده  بودند  .

از دست الفای شمالی و رایحه ی ادویه ی اش به حیاط پناه اورد،  به دنبال زره ی اکسیژن برای ارام کردن  ریه هایش، دنبال ان نسیم صبحگاهیی برای خنک کردن تن گُر  گرفته اش بوده.

با گیر افتادن دست اش میان دستان الفا انگار که رعدی از تنش عبور کرد باشد،  ماننده برق گرفته ها با چشمانی گرد به الفا نگاه می کرد،  نگاه شوکه اش میان چهره ی الفا و پایین تنه ی خیس شده اش در گردش بوده؛  علت گر گرفتن تن اش و خیس شدن میان پاهایش ان الفا که نبود!  بود؟

دست هایش بی اجازه داشتن حرکت می کردند تا  ان دندان های نیش پنهان شده پشت لب های الفا رو لمس کنند،  امگای درونش به عقل و منطق قالب شده  ؛ حال تنها چیزی که میخواست مارک شدن گردن اش توسط جونگ کوک بود و حل شدن درون ان رایحه ی هل الفا.

عطش خواستن Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin