part 14

13 2 2
                                    

+ فک میکردم‌ نمیای

_ در اصل حوصلشم نداشتم اما نمیتونستم تنهات بزارم

+ حالا که حوصله نداشتی لازم نبود انقد به خودت برسی
_ دارچین من حسودیش شده؟

+ نخیر چون هوا سرده و موهای تو ام خیسه میترسم سرما بخوری

_ شک ندارم که همینطوره

لبخند زیبایی روی لب های هر دو نشست و بعد از مدت طولانی ای رقصیدن هردو روی کنده ای از درخت که کمی دور تر از جمعیت بود نشستن و اجوما همراه با دختر بچه مو فرفری  و سینیه نوشیدنیه تو دستش به سمتشون رفت .

اجوما : یکم دیگه همه بالن هامون رو برای الهه ماه میفرستیم شمام ارزوهاتون رو روی این بالن بنوسید و این شمع رو ازین قسمت روشن کنید و به بالا هدایتش کنید

کیارا : ازین نوشیدنی هام بخورید که قندتون مثل قند اجوما بالا بره

اجوما : کیارا!!

کیارا با شیطنت خندید و تهیونگ با دقت به خنده های دخترک روبه روش خیره شد . حتی فکر کردن به این موضوع که یکی از همین موجودات کوچیک قراره توی وجود خودش رشد کنه و بدنیا بیاد بهش حس عجیبی میداد ،  بعد ازینکه جونگ کوک بالونشون رو از اجوما گرفت تهیونگ به سمت کیارا رفت و گونش رو نوازش کرد و برای خوشحالیش از شربت های توی سینی برداشت کیارا بالافاصله بعد از خالی شدن سینیش پیرهن چین دارشو با یه دست بالا گرفت و با ذوق پیش بقیه مردم برگشت . تهیونگ که از ذوق اون دختر بچه یه شیرین انرژی گرفته بود  با خوشحالی به سمت جونگ کوک برگشت .
+ من میخوام اول ارزومو بنویسم!

_ میتونی جای منم تو بنویسی ، ازین چیزا خوشم نمیاد

+ واقعا که ادم نچسبی هستی ، مثلا چی میشد بگی تو خودت ارزوی منی؟! عایش اصلا مگه میشه ادم ارزویی نداشته باشه

_ کی گفته ارزویی ندارم؟ فقط گفتم به این کارا اعتقادی ندارم ، وقتی خدا با وجود این همه نزدیکی بهمون صدامون رو نمیشنوه چرا الکی خودمونو امیدوار کنیم و با این بالنای رنگی امید مرده جای زخمامون بکاریم

+ تا حالا کسی بهت گفته از لحظه لذت ببر؟

_ یعنی چی؟!

+ نیاز نیست همیشه انقد منطقی به زندگی نگاه کنی در ضمن اونقدرم فرصت نداری که دنبال خوشحالیای واقعی بری پس خودتو توی این افکار اسیر نکن

_ این طرز فکره توعه و فقط مختص به خودته نمیتونی از منم بخوای همین تصور و داشته باشم ، اگه تفاوت هامون نبود هیچ وقت نیازی به باهم بودن نداشتیم 

+ اگه ازین حرفمم هزارتا دلیل بیرون نمیکشی میتونم بپرسم ارزوی تو چیه؟

_ اینکه از تو یه بچه داشته باشم و هر چیزی که ندارمو بهش بدم

+غیر منتظرانه بود

BlueberryWhere stories live. Discover now