part 27

1.7K 223 260
                                    

💢اول پارت که به جیمین مربوط میشه ممکنه برای بعضی ناراحت کننده باشه

پارت بعدی در دست ادیت هست ماه پیشونی هام🫶

برای دیر آپ شدن معذرت میخوام🥺

💢کامنت به واقع ذوق من برای ادامه هست عزیزان لطفا با سایلنت بودن فاصله آپ ها رو نجومی نکنید

متن چک نشده

عمارت کیم ته جانگ_آرامگاه

آوازِ جغد های شومی که بر تار و پود آرامگاه نقش بسته بود تسلطِ دست های لرزان و روحِ منقطعشُ محال تر کرد،هامبوکِ حریر و مشکی رنگش سپیدیِ تنشُ به رُخِ فلزِ زِنگار گرفته از دودی که در پسِ شمع ها تعبیه شده می‌کشید

با هجومِ شرمی بی انتها از نگاه کردن به خاکستر هایی امتناع کرد که در جعبه هایی سنگی به همراه لوح هایِ حکاکی شده در قفسه های چوبیِ دیوار جای گرفته بودن،با به تن داشتن لباسی که با برهنگیِ عیانی بر تنش نقش بسته بود به کامِ خجالتی از جنس مرگ کشیده شد
_ارباب جانگ اینجا هستن سرورم

کلاف هایِ پاره یِ افکارش با موجی وحشیانه تر از قبل در ذهنش به تکاپو افتاد اما با صدایی کنترل شده از احساسات و برخاستن از روی زمینِ چوبی لب باز کرد
_الان میام

بر خلاف انتظارش درب هایِ ساده و چوبی آرامگاه به شدت از هم باز شدن تا قامت نفرین شده یِ کابوس هاشُ آشکار کنه به سرعت سمتِ شنلِ ساتن و مشکی رنگی دویید و با زبان سرزنش غرید
_نیازی نیست بیای داخل...

_محافظ هام در عمارت اصلی منتظرن!ازشون پذیرایی کن

به صدایِ آکنده از تحکمِ هیسونگ که با وقاحتِ کامل بعد از صادر کردن دستورش درب های چوبیُ بست پوزخندی از نفرت زد
_چطور جرات میکنی تو عمارتِ خانوادگیِ من امر و نهی کنی و...

_کیم جیمین...

در کمال آرامش و خونسردی بندِ کلاهِ توری و مشکیشُ باز کرد...پس از سقوط جسمِ توری بر روی زمین به سراغِ بند های هانبوکی که از زیر ردایی ذغالی به تن داشت رفت،با ادامه یِ حرف هاش آتشی به قلبِ امگایِ زیبایی که تار های یخی و لَختش زیباییشُ فزون تر کرده انداخت
_علت حضورمُ از یاد بردی؟!التماس کردی که در ازای زنده موندن پسر عموت فاحشه یِ پنهانم میشی!چرا رفتارت درخور یه هرزه نیست؟!(با انگشت هایی کشیده بندهای ابریشمی هانبوکشُ باز کرد و بعد از اون با سربندش مشغول شد)شاید جانِ لونای سیاه بخت دیگه برات اهمیتی نداره

_نه...اینطور نیست و سر قولم هستم

در پیِ تاثیر تیغه های بیمناکِ عتابش لبخندی رضایتمندی بر لب هاش نشست...به سمت جعبه هایِ سنگیِ حاوی خاکستر ها قدم برداشت؛تموم نام هایی که بر روی لوح ها قرار داشتن رو از نظر گذروند و به صدای شکسته ی جیمین گوش سپرد
_تو بدنمو میخوای بنابراین لزومی نداره که بیشتر از این وقت تلف کنیم(با محکم کردن شنلی که حسی از امنیتُ براش تداعی می‌کرد چشم های درشت و زیباشُ محکم بست)تمام اسباب پذیرایی در عمارت اصلی آماده اس بهتره زودتر بریم تا.....

DARK OMEGAWhere stories live. Discover now