جونهو روبه جونگکوک گفت فکر میکنی مترجمه بهمون برسه چیزی به ساعت پرواز نمونده
جونگکوک چشم غره ای رفت و گفت امیدوارم برسه ورگرنه توی دردسر میوفتیم
_ددی این روزا همه انگلیسی بلندن و بعدشم خیلی وقت بود دونفره جایی نرفتیم شاید اینطوری بهتره...
جونگکوک با دیدن تهیونگ از جاش بلند شد و بی توجه به حرفهای جونهو به سمتش رفت
تهیونگ با نگاه پرغرور گفت بعدا میتونی از دل هیونگت دربیای فعلا با مترجمت خوش باش
جونگکوک نگاه پرازناسزاهای پنهانی بهش انداخت پرسید: فهمیدم اجوشی حالا اون مترجم کجاست ؟
تهیونگ با شنیدن لفظ اجوشی چشمی چرخوند و به اطرافش نگاه کرد و با ندیدن جیمین کنارش یهو یادش اومد اون دم داشت چمدونش رو میاورد و ممکنه گم شده باشه
همین که چرخید وخواست راه رفته و برگرده با جیمینی که از دور داشت به سمتشون میومد روبه رو شد
گفت: اوناهاش داره میاد سمتمون
جونگکوک گردن دراز کرد و با دیدن جیمینی که داره به سمتشون میاد هنگ کرد
نگاه گیجی به تهیونگ انداخت و پرسید آقای پارک مترجمه؟؟
تهیونگ گفت اون کاملا به زبان چینی مسلطه تو اون زمان کم میخواستی مترجم ِکاخ آبی رو برات بیاوردم هانی؟
جونگکوک خواست چیزی بگه که بلندگو اعلام کرد باید سوار هواپیما شند
جونهو با دیدن جیمین اخم هاش توی هم رفته بود این پرستاره رو کی میتونست تحمل کنه اخه اون بیسوادم شد مترجم؟؟؟(عمت بیسواده)
از عصبانیت پایکوبان پشت بقیه به راه افتاد
_مدارک لطفا
جونهو لبخند زورکی ای زد و گفت حتما
کیفش رو باز کرد که پاسپورتش رو بیرون بیاره اما اون رو ندید شوکه شد و دوباره چک کرد اما نبود
مضطرب شد و دوباره با دست آزادش گشت جونگکوک که جلوتر از اون بود و کارش انجام شده بود پرسید مشکلی پیش اومده؟
جونهو با چهره ی آشفته ای گفت پاسپورتم پیدا نمیکنم ... نیستش
جونگکوک نفس پر حرصی کشید و گفت بده به من کیفتو ...
اونم نتونست پاسپورت جونهو رو پیدا کنه صدای مردم پشت سرشون در اومد
جونگکوک عذرخواهی کوتاهی کرد و از صف در اومد و جیمین رو فرستاد جلوتر که راه رو بند نکنه
از قبل چمدون ها رو تحویل قسمت باربری داده بودند . کمی بیشتر گشت اما خبری از پاسپورت نبود احتمالا جاش گذاشته بود. اخم غلیظی کرد و گفت هیچ معلوم هست حواست کدوم گوری بوده که علاوه بر چک نکردن اوضاع پاسپورتتو هم جا گذاشتی ؟؟؟
واقعا چوب خط اشتباه های جونهو اون روز پر شده بود جلوتر رفت و کنار گوشش با عصبانیت زمزمه کرد نمیدونم مشکلت چیه جونهو ولی بهتره این اشتباه آخرت باشه من برای کارم با هیچ کسی شوخی ندارم!!! فهمیدی؟؟؟ حالا هم میری خونه و به جای جیمین مراقب نامجون میمونی وای بحالت اگه حتی از پس اینکارم برنیای
نگاه ترسناکی به جونهو انداخت
با عصبانیت به صف برگشت وحتی از جونهو خداحافظی هم نکرد این چند روز همش مثل کنه بهش آویزون بود و باعث شده که جونگکوک کلافه بشه علاوه بر اون جیمین بهش توجهی نمیکرد و تمام توجه اش به نامجون بود که این جونگکوک رو کلافه و حساس میکرد وقتی به چیزی که میخواست نمیرسید عصبی میشد
از اون طرف تهیونگ با نیش باز شاهد قیافه ی وارفته و عصبیه جونهو بود و سوئیچ رو دور انگشتش میچرخوند
با کمی رشوه به منشی جونگکوک پاسپورتش رو از کیفش قاپیده بود و حالا جونهو نمیتونست توی این پنج روز به جونگکوک بچسبه
به سمتش رفت و گفت اگر میخوای میرسونمت بهرحال مسیرمون یکیه جوجه خروس
جونهو با حرص گفت نیاز نکرده خودم میرم
پایکوبان از تهیونگ دور شد
.
.
.
جیمین کنار جونگکوک روی صندلی نشست به جز اون دونفر کس دیگه ای قسمت فرست کلاس نبود .
جونگکوک و جیمین حتی وقت نکرده بودن به هم سلام کنند
جونگکوک پرسید حالتون خوبه اقای پارک اذیت که نشدین
جیمین با تعجب به صورت کوک نگاه کرد :چه اذیتی؟
_منظورم واسه آماده شدن بود چون یهویی بود
+آهان نه شاید واسه بقیه سخت باشه ولی من همیشه واسه رفتن آماده ام
جونگکوک اندکی به معنی این حرفش فکر کرد و لبخندش از بین رفت و گفت
_ولی بالاخره یکجا موندگار میشی
جیمین گیج پلک زد و گفت خیلی وقته که دیگه اهل یکجا موندن نیستم بهرحال با نبود دستیارتون اذیت نمیشین ؟؟؟
_ احتمالا بشم ولی اونقدر نیست که مانع موفقیتم باشه
+اگر کمکی خواستید بهم بگید من مدیریت مالی خوندم
ابروهای جونگکوک بالارفت و پرسید: واقعا؟
جیمین گفت حتی سه سال ونیم توی شرکت بوم و فود کار کردم
جونگکوک ابروهاش بالاتر رفت بوم و فود قطعا یک کمپانی معروف و معتبر کره و سئول بود انگار هیچی از جیمین نمیدونست
جیمین با دیدن تعجب واضح جونگکوک لبخند خجلی زد و گفت بخاطر همین تو مصاحبه هام حرفی از تحصیلات یا سابقه کارم نمیزنم یکم گیج کننده است درسته؟
جونگکوک پرسید خیلی گیج کننده است
چرا کار توی شرکت به اون خوبی رو از دست دادید؟
جیمین لبخندش خشک شد و ازته گلوش صادقانه گفت : یهویی به پول زیادی نیاز پیدا کردم از تمام مساعده های کاریم استفاده کرده بودم و درخواست وامم رو نپذیرفتن
جونگکوک با به یاد آوری استرپیر بودن جیمین گفت : به دستش اوردید؟
جیمین چند ثانیه ای مکث کرد و انگار نمیخواست جواب بده
جونگکوک داشت ناامید میشد که یهویی صدای اروم و گرفته ی جیمین رو شنید
آره ولی دیگه به دردم نخورد و چشماشو بست
تا آخر پرواز هیچ مکالمه ی دیگه ای بینشون رد وبدل نشد
جونگکوک خودش رو سرزنش کرد که چرا نه الان نه ده سال پیش درباره جیمین تحقیق نکرده بود و به اطلاعات ۱۶ سال پیشش بسنده کرده بود
قطعا وقتی برمیگشت اینکارو میکرد قبلا این کارارو جین براش میکرد ولی اون بوسان ماموریت بود و نمیخواست از جونهو اینو بخواد . حالا ذهنش درگیر بود اطلاعات جدید براش سنگین بود یعنی چه مقدار پولی بوده که باعث شده یک نفر از کار کردن توی شرکت به اون خوبی دست به کاری مثل استرپیری بزنه؟ اون پولو برای چی میخواسته و چرا دیگه بدردش نخورده؟؟؟

YOU ARE READING
You Make My Haert Beat
FanfictionYou make heart beat توباعث میشی قلبم بزنه💙🦋 کاپل :کوکمین💙🦋 جانگ کوک وارث یکی از تاپ ترین شرکتهای سرمایه گذاری و استارت آپ به طور مخفیانه صاحب بزرگترین و درتی ترین گی بار سئوله به خاطر مسائلی چند مدت نتونست به بارش بره و وقتی رفت سوپرایز شد دل...