_ ولی اون مرتیکه قبول نمیکرد، میگفت
مرتیکه : امکان نداره، اگه نره اونوقت براش دردسر میشه، میدونم حالش بده، ولی نرفتنش به ضررشه، شاید بره و ببینن حالش بده کاریش نداشته باشن و بذارن برگرده ولی
* اگه نذاشتن برگرده چی ؟؟؟؟؟ اگه نگهش داشتن و اذیتش کردن چی ؟؟؟؟؟ اگه حالش بدتر بشه چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون الان نمیتونه حتی بشینه، اونوقت چجوری میخواد اون همه درد و تحمل کنه ؟؟؟؟؟؟؟
به اینا فکر کردی و اومدی اینجا که ببریش ؟؟؟؟
مرتیکه : مگه دسته منه ؟؟؟؟ مگه من براش این حکم و بریدم ؟؟؟؟ مگه من دوست دارم الینا بیشتر اذیت بشه ؟؟؟؟؟؟
* ااااااه، حالا چی میشه ؟؟؟؟ چیکار بایر کرد ؟؟؟؟؟
مرتیکه : من واقعا راهه دیگه ای نمیدونم
* تو مگه وکیل نیستی ؟؟؟؟؟ پس اگه نتونی از موکلت دفاع و حمایت کنی به چه دردی میخوری ؟؟؟؟؟
مرتیکه : متاسفم ولی واقعا هیچ راه قانونی ای وجود نداره
بابای الی : راه غیر قانونی چی ؟؟؟؟
مرتیکه : بله ؟؟؟؟
* بله و مرض نشنیدی چی گفتن ؟؟؟؟ راه غیزع قانونی چی ؟؟؟؟ داره ؟؟؟؟؟
مرتیکه : شما دارین از من میخواین که غیر قانونی عمل کنم
* آره
مرتیکه : وا نمیشه که من یه وکیلم
* دهنتو ببند، تو اگه یه وکیله واقعی بودی الان اونی که بیهوش و بی جون افتاده رو تخت سالم بود
اگه وکیل بودی میتونستی تبرعه/تبرئه کنی و نذاری الکی این همه سال عذاب بکشه
لیام : لویی آروم باش، بیا برو الی بهوش اومده، برو پیشش، بیا برو پن ببینم قضیه چیه و چیکار میشه کرد، تو دخالت نکن_____________ از نگاه لیام
_ وقتی الی بهوش اومد رفتم به لویی خبر بدم، دیدم افتاده به جونه وکیله الینا
بهش گفتم الی بهوش اومده و ازش خواستم که بره پیشش
خودمم رفتم تا ببینم باز چیشده و چرا این قاطی کرده
وقتی قضیرو فهمیدم بدونه اینکه با کسی حرف بزنم مستقیم رفتم پیشه دکتر الی و کله ماجرا رو براش گفتم
با اینکه میدونستم شاید الی ناراحت بشه
اما تنها راه ممکن بود
از نظره من
دکتر بهم گفت که نیازی نیست نگران باشم و خودش یه نامه مینویسه و میفرسته و میگه که حالو شرایطه الی مناسب نیست الان
و گفت میتونه با این نامه از رفتنه الی جلوگیری کنه ازش خواستم که اینو زود به الی و خانوادش بگه و ازش خواهش کردم بگه که خودش قضیه رو فهمیده
چون از لویی میترسیدم :| بابا آخه این روزا اصن عصاااب نداااشت____________ از لویی
_ دلم میخواست وکیله الی و بکشم و تیکه تیکه اش کنم، اااااا مرتیکه ی خر به خودش میگه وکیل، هیچ غلطی هم برا الی نکرده بود تا الان
لیام اومد جلومو گرفت وگرنه تا الان کاره اون عوضی و ساخته بودم
ولی خب فهمیدم الی بهوش اومده، رفتم پیششششششششششش
وقتی رسیدم دمه دره اتاقشم اولش در نزدم یادم افتاد اینجوری خیلی ضایعه اس که بخوام برم تو اتاقش یهویی
داشتم فکر میکردم که چیکار کنم
یهو نایل عینه خر پرید رو کمرم
![](https://img.wattpad.com/cover/39563777-288-k334050.jpg)