قسمت یازدهم : یکم درد

172 20 6
                                    

بچه ها داستان یکم ترتیبش بهم خورده
الان خیلیاتون قسمته یازد و پیدا نمیکردین
برا همین دوباره گذاشتمش
مثله اینکه ادامه ی قسمته 10 هم برا یسریاتون باز نمیاد
قسمت 10 جایی تموم میشه که لویی میگه
یه صدایی از تویه ماشین شنیدم و ....
هرکی ندارتش بهم پی ام بده
یا تویه اینستاگرام دی ام بزنه
آیدیه اینستاگراممو آخره قسمته 8 نوشتم
اما یه بار دیگه تکرارش میکنم

Faziiiiiiiiiiiiiiiiiiii_351
( 21 ta i dare )

اولش اینو بگم که قسمته 10 دیشب نصفه نیمه بود
الان برین بخونین کامل شده
اینم الوعده وفا
بفرماایید

نایل : زین من دیگه نمیتونم من گشنمه، میام بالا
زین : نه نایل نهههه

_ نایل و زین یدفعه عینه جن اومدن بالا، میخواستم خفشون کنم برگشتم گفتم

* شما دو تا اینجا چه غلطی میکنین ؟؟؟؟
نایل : لویی تو ماشینت چیزی نداری، من دارم از گشنگی تلف میشم، میدونه چند ساعته بدونه آذوقه اون پایین قایم شدیم که تو نفهمی ما اینجاییم، حالا باید منو سیر کنی، بجنب گشنمهههه
* پرسیدم چرا اومدین تو ماشینه من، بعد تو میگی گشنمه
نایل : به من چه، این گفت
* کی گفت
نایل : جباد جون
زین : نااااایل
نایل : هاهاهاهاهاهاها هاهاهاها
* وای از دسته شما هااااا
زین : خونتو بیشتر از اینی که هست کثیف نکن دیگه لو
اومدیم که تنها نباشی برادر
* تنها نباشم ؟؟؟؟
زین : آره دیگه ما....
نایل : خودم میگم این لفت میده تا بگه، من گشنمه
ما زودتر که اومدیم پایین میخواستیم بریم یه سر خرید
بعد دیدیم دره ماشینه تو بازه
زین گفت اینجا غایم شیم
ببینیم تو کجا میری
ماهم بریم باهات
چون امروز 9 مارسه
* خب
زین : خب روزیه که الی و باید برگردونن ندامتگاه
* خب ....
زین : و تو ....
نایل : خب و زهره مار، تا اینجا پاشدی دنبالش اومدی تا اینجا
رفتی دمه دره خونشون
چشات پره اشکه
میخوای گریه کنی
بازم میگی خب ؟؟؟؟
من گشنمه یچیزی به من بده وگرنه ماشینتو میخورم
زین و لویی o_O
* باشه بابا، همونجا تو یه کیفه مشکی خوراکی هست
بردار بخور :|
نایل : حالا شد :)
زین : خب حالا چیکار میخوای بکنی ؟؟؟؟؟ :)
* وای میسم تا برگرده
نایل : تو غلط کردی، این خوراکیایی که داری تا صبح تموم میشه
من 3 روز بدونه غذا نمیتونم بمونم که
* گفتم من میخوام بمونم، قرار نیست شماها بمونید که
زین : من که فقط دنباله یه جا هستم برا خواب هرجا باشه میگیرم میخوابم
خوراکی هم برا نایل جور میکنیم
کاری نداره، نگرانه اونش نباش، تو راه من نگاه کردم دیدم از اینجا تقربا نیم مایل پایین تر یه فروشگاه هست
از همونجا میریم یسری خرت و پرت میگیریم میایم :)
* من میگم نمیخوام شما بمونین، بعد تو به من آدرسه فروشگاه میدی برا نایل غذا بخریم ؟؟؟؟؟؟
زین : آره، من میخوابم، کارم داشتی صدام کن
نایل با دهنه پر البته : منم دارم میخورم اگه کارمم داشتی صدام نکن

story of my lifeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora