یه چند متر بالا تر از جایی که دیروز همدیگرو دیدیم یه ندامتگاه دخترونه اس
من الان سه سال و نیمه که اونجام، هنوز سه سال از دوران محکومیتم مونده اما به خاطره حسن رفتارم بهم آزادیه مشروط دادن، با 9 تا شرط خیلی مزخرف و بزرگ
اما رو هم 4 ساله که از خانوادم دورم
4 ساله پیش یه روز بعد از مدرسه با بهترین دوستم منتظر وایساده بودیم که بیان دنبالمون،اما یهو یه ماشین کنارمون ایستاد و ازمون یه آدرس پرسید
من و دوستم ملانی رفتیم جلو تا کمکشون کنیم
اما به یه اسپری جفتمون بیهوش شدیم
اما وقتی بیدار شدم دیدم منو ملانی تو یه اتاق افتاده بودیم زمین، در حالی که دست پاهامون و دهنمون بسته بود
خلاصش میکنم، چون خیلی مفصله
اون جا یه لابراتوآر تولید مواد مخدر بود و کارشون دزدین بچه هایی مثله من بود که به زور و با تهدید اونارو مجبور به کار کردن تو اون جهنم میکردن
من 5 ماه اونجا بودم، اگه بخوام به طور خلاصه اتفاقاته بدی که اونجا برام افتاده بود و بگم میتونم به مرگ بهترین دوستم اونم جلویه چشمایه خودم و تو بدترین حالت ممکن و 9 بار تجاوزی بهم شد اشاره کنم
--------------------------------داستان ازنگاه لویی
_ وقتی داشت برام تعریف میکرد دلم میخواست گریه کنم، اما وقتی میدیم که خودشم با بغض داره تعریف میکنه جلویه خودمو میگرفتم که گریه نکنم
وقتی بهم گفت 9 بار بهش تجاوز کردن واقعا دیوانه شده بودم
بعدش اون گفت
** بعد از5 ماه پلیس اونجارو و تمام بچه هایی که توش بودن و گرفت، اما مسئولاییکه اونجا بودن همه فرار کردن
وقتی پلیس ماهارو پدا کرد به جایه اینکه بفرستتمون خونه هام مارو محکوم به همکاری با بزرگترین باند تولید مواد مخدر تو کشور کرد
و برای هرکدوممون یه حکم برید
حکمه منم 6 سال ندامتگاه بود+ یسری تنبیه و مجازاته دیگه که این کبودیا و زخما جایه اوناس
اما دیروز بعد از 3 سال و نییمی که اونجا بودن آزادیه مشروط دادن ولی هر یه ماه در میون باید 3 روز برم اونجا.....
_ دوباره زد زیره گریه و منم رفتم جلوتر و بغلش کردم تا آرومش کنم
چند دیقه همینجوری بودیم که یهو قوم تاتار با سر و صدایه همیشگیشون و خل و چل بازیاشون اومدن تو اما وقتی مارو دیدن ساکت شدن و زین شروع کرد
+ اووووووووووووووووووووووووووووووه پس آقای تاملینسون دیشب درگیره این بودهههههههههه