قسمت هجده : سارااا

134 20 8
                                    

_ وقتی دیدم الی پی ام داده قلبم ریخت
نمیتونستم پی ام اشو باز کنم میترسیدم از متنی که توش باشه البته حدس زدم که السا باشه و با گوشی ه الی پی ام داده با کلی ترس پی ام اش و باز کردم
× لویی ؟؟؟؟
× هستی ؟؟؟؟؟
× خوابیدی ؟؟؟؟؟
× نیستی یعنی ؟؟؟؟؟
× لویی من الان واقعا احتیاج دارم که باشی
* الی ؟؟؟؟؟
* واقعا خودتی ؟؟؟؟؟؟
× آره خودمم لویی
* ولی چجووووری ؟؟؟؟؟؟
* مگه الان نباید اونجا باشی ؟؟؟؟؟
× چرا، من االان باید ندامتگاه باشم و هستم
* پس گوشی از کجا آوردی ؟؟؟؟؟
* وااااااااااای نکنه یواشکی با خودت بردی ؟؟؟؟
* الی جونه من قایمش کن لطفا، دیگه هم برش ندار، 2 روز دیگه میام دنبالت، فقط مراقبه خودت باش، تروخدا دیگه دست به این گوشیه نزن. باااااااااشه ؟؟؟؟؟
× خودشون بهم گوشی دادن
* واقعا ؟؟؟؟
× آره ولی لویی من اینبار خیلی میترسم
* مگه اتفاقی افتاده ؟؟؟؟؟
× نه، همین عجیبه
* یعنی چی ؟؟؟؟
× هر دفعه بلافاصله میبردنم تو اتاق لباسام و عوض میکردن یه راست میبردنم برا شلاق
* الهی مودست تیکه تیکه بشه :(
× ولی ایندفعه اینجوری نکردن اصلا، بردنم تو اتاق و صبحانه بهم دادن
× چراغایه اتاق هیچوقت روشن نمیشد
× ولی اینبار اولش روشن بود
× تا بعداز ظهرش کاریم نداشتن اصلا، هم صبحانه برام آوردن هم ناهار
× بعد از ظهر اومدن دنبالم،ولی فقط 15 تا زدن
× 10 تا هم دیشب زدن
× امروزم از صبح تا الان که نمیدونم ساعت چنده فقط 25 تا زدن
* فقططططططط ؟؟؟؟؟؟
* 50 تا فقط داره آخه دختر ؟؟؟؟؟
× 50 تا واقعا هیچی نیست، تازه بهم گوشی هم دادن
× اینا منو واقعا میترسوونن. الآن ساعت چنده ؟؟؟؟؟
* نزدیکایه 4 ه
× لویی دقیق چند دیقه به 4 مونده ؟؟؟؟
* دقیق 3 دیقه مونده
× اینا بهم گفتن ساعت 4 میان
× لویی فقط لطفا گوشیتو از خودت دور نکن، باشه ؟؟؟؟؟
× هروقت پی ام دادم جواب بده
× باشه لویی ؟؟؟؟؟
× خدافظ ...
* الی ؟؟؟؟
* الییییییی ؟؟؟؟؟
* الی کجا رفتی ؟؟؟؟؟
* الییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

_ الی رفت، یعنی بردنش. بردنش که بزننش، عینه یه دیوونه گوشی و گذاشته بودم جلوم و فقط بهش زول زده بودم
1 ساعت گذشت
2 ساعت گذشت
3 ساعت گذشت الی نیومد روانی شده بودم دیگه
چند ساعته دیگه هم گذشت ولی الی پی ام نداد
ساعت شده بود 12
حالم وحشتناک بود، گوشیمو برداشتم و رفتم حموم تا دوش بگیرم
گوشیمو گذاشتم رو پیشخونه حموم
رفتم زیره دوش و چشام و بستم که صدایه گوشیم در اومد
دویدم سمته گوشیم یه صابون موند زیره پام لیز خوردم
سرم به شدت کوبیده شد رو زمین
اما توجه ای نکردم چون مطمئن بودم که الی ه
گوشیم و برداشتم و دیدم که خودشه

× سلام، لوییی ببخشید که طول کشید، تو الان هستی ؟؟؟؟
* معلومه که هستم، مگه میشه بدونه اینکه بفهمم خوبی بتونم بخوابم، الی من سکته کردم تو..... حالت خوبه ؟؟؟؟ خیلی اذیتت کردن ؟؟؟؟
× من خوبم لویی، من همیشه خوبم
* چنتا زدن ؟؟؟؟؟
× لویی لطفا در مورده این موضوع بیا صحبت نکنیم
باشه ؟؟؟؟ بهم اجازه دادن 1 ساعت گوشی دستم باشه، میخوام یچیزی و برات بگم
* چیشده الی ؟؟؟؟
× سارا .....
* سارا ؟؟؟؟ سارا کیه ؟؟؟؟
× یه دوست
× دوستی که 4 ساله ازش خبری ندارن و ندیدمش
* خب ؟؟؟
× امروز تو بدترین وضعیته ممکن دیدمش
* یعنی اونم تو ....
× آره اونم اینجاس، تو همین خراب شده
× وقتی پیشه آریانا بودم، اونم جز کسایی بود که دزدیده شده بودن
* خب
× سارا جز اولین کسایی بود که آریانا دزدیده بودتش، برا همین با همه چی کاملا آشنا بود و خیلی هوایه منو ملانی و داشت، حتی یه بار هم جونه منو نجات داده
* قوربونش برم من چه فرشته ای ه پس این دختر
× لووویی
* غلط کردم . خببببب
× خب وقتی پلیس اومد اونجا خب سارا هم دستگیر شد با من
× جفتمونو آوردن اینجا، باهم بودیم همیشه تا اینکه .....
* تا اینکه چی ؟؟؟؟
× تا اینکه یه روز سارا اومد به من گفتش که چند روز پیشه من نیا، دوره برمم نپلک، کاری باهام نداشته باش تا به وقتش بهت بکم میخوام چیکار کنم
× منم پرسیدم که میخوای چیکار کنی، بهم گفت که بعدا بهت میگم، تو فقط باید یکاری و انجام بدی
× بهش گفتم چیکار کنم ؟؟؟؟
× اونموقع ما تو اتاقایه 8 نفره بودیم، هرکی فقط اجازه داشت رو تختش باشه و دسته راسته هممون بسته بودن به تخت
×ولی زنجیرش بلند بود و میشد که دستمونو تکون بدیم
* بمیرن ایشالا که با تو اینجوری رفتار میکردن، اون آریانا تیکه تیکه بشه که باعث و بانیش بوده
× بعد این دستبند و زنجیرا از دفتر رئیس کنترل میشدن
× موقع هایی که وقته هوا خوریمون بود باز میشدن دستبندا، وقتی برمیگشتیم دوباره بسته میشدن
× بعدش یه مامور میومد و وایمیساد دمه در و ما باید دونه دونه دستامونو میاوردیم بالا تا ببینه که بستس، بعدشم در اتاقو قفل میکرد و میرفت بیرون
* خب سارا ازت چی خواست ؟؟؟؟

story of my lifeWhere stories live. Discover now