قسمت سه : یکم الکی

304 28 17
                                    

خب بچه ها این قسمت یکم تخصصیه (منظورم دایرکشنریه) پس هرکی هر سوالی ازش داشت ازم بپرسه

قسمت سوم
اما قبلش همه ی خدمتکارا و نگهبانارو صدا کردم و گفتم

* دختری و که با خودم آوردم و تو راه پیدا کردم، بی پنه بود و جایی برای رفتن نداشت برا همین آوردمش خونه ی خودم، حواستون باشه تا الان هیچ خبری از این دختر و من تو نت پخش نشده پس اگه فردا بیدار شم و ببینم که تو اینترنت یسری شایعه و چرت و پرت پخش شده همتون و باهم اخراج میکنم . فهمیدین ؟؟؟؟
# بله
* و اینکه هیچ کدومتتون حق ندارین نزدیکه اتاقش بشه

_حرفام و زدم و رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم که بخوابم اما ذهنم خیلی درگیرش بود، میخواستم بدونم چه اتفاقی براش افتاده و چرا اینجوریه ؟؟؟ از چی انقدر ترسید ؟؟؟ اون میگفت میخواد بره خونش، پس یعنی خونه و خانواده داره، خب پس چرا باید شب خارج از شهر تنها باشه ؟؟؟ لباساش خیبی کهنه شده بودن، خیلی هم ضعیفه و لاغره و خیلی هم بچه اس
ذهنم دیگه داشت منفجر میشد از طرفی هم نگران بودم که نکنه یکی از نگهبانا بره شب سراغش برا همین منم پاشدم و لحاف و بالشم و برداشتم و آروم رفتم تو اتاقش و روی زمین دراز کشیدم و خوابیدم، چند ساعت بعدش احساس کردم صداش
داره میاد، صدای نفساش، بیدار شدم و دیدم بلند بلند داره نفس میکشه خودش و لایه پتو غایم کرده بود
رفتم و رو تخت کنارش نشستم و اونم سریع خودشو عقب کشید منم گفتم

* آروم باش الی، چیشده ؟؟؟؟ خواب دیدی ؟؟؟

_با صدای بریده بریده و کلی استرس گفت

× مگه قول ندادی با من کاری نداشته باشی ؟؟؟ چرا منو نبردی خونمون ؟؟؟؟ با من چیکار میخوای بکنی ؟؟؟
* من بهت قول دادم که باهات کاری ندارم و سره قولمم هستم، برا این اومدم تو این اتاق و پیشه تو خوابیدم که کسی دیگه ای نیاد و اذیتت کنه و چون خواب بودی نخواستم بیدارت کنم که آدرسه خونتون و بگیرم، الانم ساعت 4 و نیمه صبحه، امشب و بخواب، منم قول میدم هیچ کس باهات کاری نداشته باشه، فردا میبرمت خونتون
قبوله ؟؟؟
× با...باشه، فقط...
* فقط چی ؟؟؟
×قسم بخور، به چیزی که خیلی دوسش داری
* باشه، من به 1D قسم میخورم که نه امشب و تا فردا و لحظه ای که ببرمت خونتون هیچ اتفاقی بدی برای تو نمیوفته
×به چی ؟؟؟ 1D چیه ؟؟؟
* چیزیه که من کل زندگیم و مدیونشم، شهرتم و ثروتم و تمام اتفاقاته خوبه زندگیمو. 1D برای من از همه چیز با ارزش تره
× باشه، پس.. فقط ... اگه میشه من ..

_ نمیدونستم چی ازم میخواد از لحنش مشخص بود که یه تقاضای بزرگ داره منم گفتم

* راحت باش، هرچی که میخوای بگو من برات فراهم میکنم

_سرش انداخت پایین و خیلی آروم گفت

× من...مم... من خیلی گشنمه

story of my lifeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant