قسمت بیست و سوم : آزادی

90 13 8
                                    

____________ از نگاه لویی

_ اون وکیلایی که برا الی گرفته بودم کلی همه چیز و بررسی کردن و بالاخره رازه اصلی اتفاقایی و که برا الی افتاد و کشف کردن
قضیه خیلی پبچیده تر از اونی بود که ما تصورشو میکردیم نبود
همه چی زیره سره عمه ی الی بود
اای وقتی شنید که این اتفاقایی که براش افتادن همش یه نقشه ی از پش تعیین شده بوده و برنامه ریزیه همه چیزشم کاره عمش بود از حال رفت
اوضاع خیلی قاطی شده بود کلا
بابایه الی به شدت عصبی شده بود و همش دنباله این بود که تلافی کنه
از طرفی هم فردا روزه دادگاهی ه الی بود ولی برایه این موضوع اون وکیلا به ما اطمینان داده بودن که همه چی به نفعه الی تموم میشه
اونروز الی فقط تو اتاقش بود و اجازه نمیداد کسی بره پیشش
صدایه گریه هاش و میشنیدم ولی نمیذاشت که برم پیشش
اون روز من تا شب خونشون بودم ولی دیگه ساعت 11 و خورده ای برگشتم خونه ی خودم فرداشم که دادگاه الی بود
همه چی به خیر گذشت
بدونه دردسر همه چی حل شد، وکیلا هم دنباله کارا بودن و میگفتن کمتر از 1 سال حکمه آزادیه الی و میگیرن و خلاص
الی خیلی افسرده شده بود و روحیشو از دست داده بود کاملا
حال و حوصله ی هیچ کاری و نداشت دیگه
بخاطره مشکلی که چند ساله پیش تو ندامتگاه براش پیش اومده بود زانوهاش وضعیته خوبی نداشتن اصلا
برایه همین هر روز که میگذشت دردشون بیشتر میشد
ولی الی لج بازی میکرد و قبول نمیکرد که بره دکتر
4 ماه گذشته بود
الی فقط زمانایی و که میخواست بره ندامتگاه آروم بود اونم به امیده اینکه اونجا بتونه دوستش و ببینه
یه بار وقتی رفته بودم دنبالش خیلی گبج و گنگ بود
هیچ حرفی نمیزد
هیچ واکنشی هم نشون نمیداد
منم میترسیدم ازش بپرسم که چه اتفاقی افتاده ولی خودش یهو برگشت گفت

× اون ....اون .... نه نه .... اون نمیتونه زنده باشهه...... من ..... من خودم دیدم
اون مرده بود
تکون نمیخورد دیگه خودم دیدم که مرده
* کی ؟؟؟؟ کی مرده ؟؟؟؟؟
× نه ..... محاله بتونم اینو باور کنم، یعنی این همه ساااااال
وای نه نه نه ..... نههههههههههه

_ ماشین و زدم کنار و پیاده شدم و الی و بغل کردم، اما آروم که دردش نیاد
اونم زار زار شروع کرد به گریه کردن
بعده چند دیقه که آروم شد ازش خواستم به طوره کامل همه چی و برام تعریف کنه
اونم گفت

× با کلی دردسر این دفعه هم تونستم سارا رو ببینم
* خب این عالیه
× آره ولی در مورده ملانی داشتیم صحبت میکردیم که سارا بهم گفت
اون زنده اس
گفت جنازه ی تمامه کسایی و که آریانا کشته بود پیدا شدن
ولی جنازه ی ملانی و پیدا نکردن
این یعنی اون هنوز زنده اس و پیشه آریاناس
اما من خودم دیدم که اون مرده
* الی انقدر به خودت فشار نیار
باشه ؟؟؟؟؟
یکاریش میکنیم برات ففش ( دوستان منظورم همون کفشه، ولی خب طی یسری مسائل پیچیده قراره از این به بعد از واژه ی ففش به جایه کفش استفاده کنیم )  خریدم
× از هموناااااااا ؟؟؟؟؟؟
* YESSSSSS. VANS
× ببینم، کووووووووش ؟؟؟؟؟؟
* نه اینجا که نیست، خونه اس
× برووووو دیگه پس زووووود

story of my lifeWhere stories live. Discover now