Chapter 24

3.7K 366 29
                                    


Chapter 24 :
Warning : Smut
احساس کردم یه جونوره موذی داره کرم میریزه...
انگشتاشو آروم طوری رو تنم تکون میداد که قلقلکم میومد......
کم کم داشت خندم میگرفت که چشمامو باز کردم و ...به دو تا زمرد های سبزی بر خوردم که با اشتیاق نگاهم میکردن......
چشمامو الکی دوباره بستم و با لبخند گفتم : هییی روانی...کسی بهت یاد نداده که اول صبح این جوری به کسی زل نزنی؟؟؟؟؟
صدای خندش بلند شد...وایی که چقدر عاشقه خنده هاشم........
شروع کرد به تکون دادنم :-اولا...کسی یاد نداده...دوما...من چجوری بهت نگاه نکنم وقتی این جوری کنارم دراز کشیدی؟؟؟؟؟؟
چییی؟؟؟سریع چشمامو باز کردم و یه نگاه به خودم انداختم......آی پسره ی.....
یکی از ابرو هامو بالا انداختم و گفتم :-نه بابا ...هری...توام داری راه میوفتیاااا...به بالا تنه ی لخته من چی کار داری پسره؟؟؟؟؟
با خنده گفت :-خب مگه من نباید به چیری که ماله خودمه چشم داشته باشم؟؟؟؟
چییییییی؟؟؟؟ مخم سوت کشید...گفت ماله خودش؟؟؟الان تو دلم پارتی بود....از اون ناجوراش...
با ناباوری و خنده سرمو تکون دادم :-تو...هز...تو......
بقیشو نگفتم و پتو رو از خودم کشیدم کنار و رفتم سمتش....
اونم با جیغ از تخت رفت پایین و سعی کرد از دستم فرار کنه...و متاسفانه منم افتادم دنبالش....
اون میدویید و منم دنبالش.......
صدای جیغ هاو خنده هامون کله اتاقو برداشته بود......
همینطور که میدویید ، پاش به موکته وسطه اتاق گیر کرد و داشت میوفتاد که سریع خودمو رسوندم بهش ، بغلش کردم و بعد با هم افتادیم......
کاملا دوش بودم و سینم به سینش چسبیده بود....
تند تند نفس میزد و چشماشو محکم رو هم فشار داده بود.......
بعد از چند دقیقه...آروم بازشون کرد......
تمام مدت نگاهش میکردم و لذت میبردم.....

-تو خیلی شیطونی هزه من...میدونستی؟؟؟؟
یه لبخند زد و اون چالای لعنتیشو نشونم داد :- تاثیرات عشقمه دیگه ، لو.....
از این که منو عشقش خطاب کرد ، مردم و زنده شدم.........
پیشونیمو گذاشتم رو پیشونیشو چالای قشنگشو بوسیدم.......
دماغمد آروم رو دماغش تکون میدادم....
خودم داشتم آتیش میگرفتم و داغ بودنه پوسته هریم راحت حس میکردم....
من میتونم به راحتی سفت شدنه خودجو احساس کنم والبته برامدگیه هری که به بدنم میخورد بیشتر و بیشتر تحریکم میکرد......
شت.....
آره...هر دومون اینو میخواستیم.....
پس....آروم آروم لبامو کشیدم رو لباش و بعد بوسیدمش......
خیلی آروم ابامو رو لباش حرکت میدادم .....
هری دهنشو باز کرد و من زبونمو انداختم تو دهنش....
زبونامون رو هم دیگه کشیده میشدن و با هم بازی میکردن.......
لب پابینیشو گاز گرفتم که صدای آهش در اومد ولی..........
نه....من نمیخوام این جا سکس داشته باشیم......
اینطوری دیگه متوجه نیستیم اطرافمون چه خبره و دیگه هیچی.......
لبمو آروم از لباش برداشتم.....
با تعجب بهم نگاه کرد.....لبخند زدمو دستشو گرفتم و بلندش کردم.....
-لو.......
جوابشو ندادم و فقط کشیدمش سمته حموم.....
دفتیم تو و درشو قفل کردم......
آبه دوشو باز کردم و گذاشتم گرم شه......
بخار آروم آروم داشت فضای حموم رو پر میکرد و من منتظر بودم......
حالا دیگه چشم چشمو به زور میدید و حموم فوق العاده داغ شده بود.....
بخار همه جا رو پر کرده بود و من منتظره همین لحظه بودم........
هری پشتم وایساده بود......
و من......به محکم ترین حالته ممکن ، برگشتم...گرفتمش...چسبوندمش به دیوار و شروع کروم به خوردنه لباش......
دستتش هر دو کمرم و محکم گرفته بودن و فشارش میدادن......

My Little PsychoticWhere stories live. Discover now