1 جولای 2015
شب سردی بود...خوب یادمه...همه چیز اون شب رو خوب یادمه...همه چیز...صدای گریه...صدای جیغ... صدای آژیر پلیس...صدای...صدای شلیک گلوله...
بوی باروت...بوی چوب...بوی...بوی خون...
آمبر

YOU ARE READING
Amber
Teen Fictionتا وقتی که بین رنگها غرق نشدی نمیتونی شرارت سفید رو ببینی... یا مظلومیت سیاه رو... آشوب آبی... و آرامش قرمز رو...
4
1 جولای 2015
شب سردی بود...خوب یادمه...همه چیز اون شب رو خوب یادمه...همه چیز...صدای گریه...صدای جیغ... صدای آژیر پلیس...صدای...صدای شلیک گلوله...
بوی باروت...بوی چوب...بوی...بوی خون...
آمبر