*Ole ole...."یاااااااا مسیح!!خفه بمیر جنیفر "
غر زدم. بدون اینکه به خودم زحمت بدم سرمو از بالشت بلند کنم دستمو رو پاتختی تکون میدادم، همه چی اومد تو دستمو شوت کردم کنار جز موبایلم ،بالاخره پیداش کردمو آلارمو که آهنگ Follow the Leader بود رو خاموش کردم. تصمیم داشتم به خوابم ادامه بدم تا وقتی که نگاهم به صفحه موبایلم افتاد .شتتتت .آخه چرا این لندهور دست از سرم برنمیداره. وارد پیام های دریافتی شدم
3 massage from fucking west
"هی پسر قراره امشبو که یادت هست ؟! "
"بهتره از خوابه لعنتیت پاشیو بری به خودت برسی خشگله. چون قرار نیست با یه جوجه اوردک زشت روبرو بشم "
"من که به وست کوچولو خیلی رسیدم شدیدا مشتاقتیم😉 ( /:) "
به طرز عنترناکی خوف افتاد به جونم... قفل موبایلو زدمو پرتش کردم یه گوشه. مطمعنم مثل همیشه باید یک ساعت دنبالش بگردم... نگاهی به ساعت اتاقم کردم 9:30مه. دلشوره بدی دارم!یا شایدم از خودم بدم اومده بود ! خدایا من رد دادم تو بگو دارم چکار میکنم !!!!
سرمو تکون دادم تا ذهنمو ازین حرفا پاک کنم نمیخواستم وجدانم مانعم بشه من وقتی تصمیم میگیرم روشو با مهرو موم میبندم...
از اتاقم اومدم بیرون حوصله سروکله زدن با زینو ندارم، چون میدونم اگر مجال بدم میخواد درباره امشب حرف بزنه و من اینو دوست ندارم!"نایل... بیا صبحانه بخور"
زین اینو گفت درحالی که داشت با پنکیک روبروش بازی میکرد ."میل ندارم "
منتظر ریکشنش نشدمو وارده حموم شدم .
هووووف چرا امروز انقد رو مخه ...
لباسامو از تنم کندمو یه گوشه شوت کردم. نگاهم به آینه قدی روی دیواره حموم افتاد، یه پسره مو بلوند با یه هیکل پسرونه جذاب...
من همیشه موهامو زرد میکردم این مشخصه منه، دوست ندارم اینبار که اون لمسم کنه خودم باشم. دلم میخواد یه رنگ دیگه باشه اصلا حتی دلم میخواد برای امشب اسمم نایل نباشه...
چطوره موهامو بنفش کنم؟ دستی کشیدم به موهام. آره بنفش میکنم همیشه دوست داشتم امتحانش کنم الان بهترین موقعیته ...
ربع ساعت حموم کردم که دیگه جای بحث نباشه ...حوله رو پیچیدم دورمو از حموم زدم بیرون.رفتم تو آشپزخونه بطری شیرو از یخچال برداشتمو از کابینت یه کیک شکلاتی. مشغول خوردن شدمو تو فکرام شنا میکردم"ممنون از کمال احترامو ادبت "
زین گفت درحالی که دستبسینه به من زل زده بود ...
کیک گیر کرد وسط گلوم.بزور قورت دادم
"خواهش میکنم ولی بابت چی؟!"
زین رفت سمت گاز،ماهی تابه رو برداشتو چپش کرد تو سطل زباله .
تازه یادم اومد زین صبحانه درست کرده بود! لعنتی این اتفاق خیلی نادره !