" ولی من هیچ لباسی ندارم "
زین با ناراحتی از اتاقش خارج شدو نشست روی مبل کناری...
به نایل نگاه کردم
شوک زده بودو با دهن نیمه باز به من ماتش برده بود
به دستش که تو دستام بود فشار نامحسوسی وارد کردمو چشمک زدم سپس رو به زین چرخیدم "اتفاقا منم باید یه دست سوت بخرم پس عالیه باهم میریم خرید "
زین دستاشو بهم کوبید "پس عالیه من برم به لیام هم خبر بدم "و رفت (توجه کردی هی میادو میره؟ )
"هری تو واقعا میخوای من پارتنرت باشم یا فقط بخاطر لجبازی با دوستپسر سابقت میخوای ازم استفاده کنی ؟ "
نایل کنارم گفت؛ چرخیدم سمتش.
هیچ حسی تو صورتش نمیتونستم پیدا کنم ولی از چشماش معلوم بود نگرانه شاید نگران از بازیچه شدن ...اگر منصف باشم حق داشت نگران باشه چون فقط من سه روزه باهاش اشنا شدم و الان دارم بهش پیشنهاد میدم.
اگرهم برگردم به حرفه دلم٬ نمیدونم
میخوام اون بامن باشه یا فقط بهانهای باشه برای پر کردن تنهاییام یا... یا اصلا شاید بخوام وسیله ای باشه تا به لویی ثابت کنم تمام اتفاقاتی که افتاد به چپمهنمیدونم واقعا نمیدونم فقط اینو خوب میدونم من جلوی چشمای نایل کم میارم حرف زدنش بهم ارامش میده و خندیدنش امید
فقط میدونم اگر تو دنیا٬ کسی باشه که بخوام پارتنرم باشه اون نایله
موقعیت! اوه من هنوز جوابه نایلو ندادم
" ببین نایل من هیچوقت از بازیچه قرار دادن دیگران لذت نبردم که الان بخوام انگیزشو داشته باشم . میخوام مطمعن باشی من اون آدم نیستم " دستشو گرفتم
"نایل ما میتونیم باهم باشیم تا وقتی که خودمونو بهم دیگه ثابت کنیم عجله نیست برای وارد شدن تو رابطه "نایل گیج شده بود برخلاف چیزی که تصور میکردم! واقعا چی باعث شد تصور کنم وقتی بهش این خبرو بدم خوشحال میشه؟
.
.
.
.
.
.Niall's POV:
نه هری اشتباه شده اون منم که میترسه کسیو بازیچه قرار بده.
منم که میترسم از روزی که تو همه چیو بفهمیو دلت بشکنه .
اون موقع منم که دلیلی برای زنده بودنش نمونده
باورم نمیشه چرا چیزی وفق مرادم پیش نمیره!
و تو هریه لعنتی ! ای کاش زودتر میومدی تو زندگیم
کاش من حق انتخاب داشتم
ای کاش منم مثل زین زندگی داشتم