Chapter 28

509 87 52
                                    




زنگ خونه به صدا در اومد

چهارنفرمون دورهم جمع شدیم و یه حلقه تشکیل دادیم

" زین لیام نایل شما برید تو اتاق و من میرم به دوستمون خوشامد میگم "

نایل مخالفت کرد " نه هری من باید باشم باید باهاش حرف بزنم "

لیام پرید وسط " آره هری بهتره نایل باشه  "

" باشه پس..."

زنگ دو باره دیگه به صدا درومد
" شششت اون پشته در مونده "

سریع حلقه رو ترک کردم و دویدم سمت در

به در تکیه دادم و به زینو لیام اشاره کردم برن تو اتاق و نایل پشت ستون قایم بشه تا توی دید نباشه

برگشتم سمت درو صدامو صاف کردم

درو باز کردم
با دیدنش لبخند زورکی زدم

" هی کیم "

کیم " های فرفری "

رفتم کنار تا وارد بشه ولی اومد جلو و خواست منو ببوسه
ولی کشیدم کنار که باعث شد از کارم شکه بشه

خشونته ایجاد شده تو درونم رو حفظ کردمو هلش دادم تو و پشت سرش درو قفل کردم

اون که با هل داده شدنش به جلو، موهاش افتاد توی صورتش با انگشتش موهاشو داد عقبو اخم کرد

" هییی داری چیکار میکنی چرا درو قفل میکنی "

ابرومو دادم بالا و گستاخانه تو چشماش زل زدمو به طرفش قدم برداشتم

" میخوایم بازی کنیم! در باید قفل باشه " اون که از حرکاتم شکه شده بود به تعداد قدمایی که به سمتش برمیداشتم به عقب میرفت

دستمو بردم پشتم و از جیب پشت شلوارم، چاقو دستی در اوردم

با دیدن چاقو چشماش گرد شد و زبونش بند اومد
دکمشو فشار دادمو تیزی چاقو به بیرون پرت شد
دستشو گرفت رو قلبش همین که دهنش باز شد تا جیغ بزنه نایل از پشت سر پرید طرفش و دهنشو گرفت

دستو پا میزد و سعی داشت دست نایلو از دهنش برداره

زود طنابو چسبو اوردمو با کمک نایل اونو نشوندیم روی صندلی
رفتم جلو و سریع روی دهنشو چسب زدم.

اون شروع کرد به گریه کردن و تقلا زدن برای رهایی از طنابا

"خب خانم کارداشیان خیلی خوش اومدی" نایل گفتو صندلیو کشیدو گذاشت روبروی کیم و روش نشست

کیم که تازه نایلو دیده بود انگار که شناخته باشه اخم کردو سعی داشت چیزایی بگه و چون نمیتونست هیکلشو تکون میداد

" تمومش کن کیم.  میبینی که هیچکس اینجا برای رهاییه تو تکون نمیخوره پس فقط ریلکس باش "  من گفتم

Sinner Clean haned (Narry)(persian)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن