Chapter 19

577 75 26
                                    

(flashback)


Zayn's pov:

" لیام آرومتر ممکنه پدرت بشنوه دیوونه "

من درحالی که موبایلو با کتفش رو گوشم نگه داشته بودم گفتم

لیام " بذار بشنوه مگه عشق گناهه "

"نمیخواد ادای رومیو رو دربیاری، تا نیومدن موبایلو خورد کنن تو دیوار. یادته که؟ "  خندیدمو وسایلو از پلاستیک به یخچال منتقل میکردم

" مهم نیست. دیدی که یه موبایل دیگه جور کردم و تو رابطمون تاثیری ایجاد نشد "  لیام مکث کرد و صدای خش خش اومد انگار داشت دید میزد تا کسی اون اطراف نباشه

" چرا یه تاثیری داشت [خندید] و این اون بود که بالاخره کر*دمت "لیام گفت

" لی تو جنبه نداری سری بعد باید من تاپ باشم "

در به صدا در اومد موبایلو از گوشم دور کردم و باعث شد که دیگه نشنوم لیام چه جوابی داد
موبایلو به گوشم نزدیک کردم

" عزیزم درو میزنن فک کنم نی باشه من بعدن زنگ میزنم "

و قطع کردم...

مسیرو طی میکردمو به نی فحش میدادم اون لعنتی موبایلش خاموشه و اصلا با خودش فکر نکرد که به من زنگ بزنه

از چشمی در نگاه کردم ولی اون بیمزه جلوی چشمی رو با انگشت گرفته بود

" جوجه الان وقت اینکارا نیست"

درو باز کردم...

این که نایل نیست...

.
.
.

از دیدن شخصی که روبرومه خشکم زد.
اون پوسته سیاهی داشت که تیپشم شخصیتی میزد

ذهنم داد زد ، زین درو ببند، این. این وسته!

شتتتتتتتتت

درو بستم ولی قبل از اینکه بتونم اونو قفلش کنم در با نیروی غیرقابل توصیفی شکسته شد که من محکم پرت شدم رو زمین

سرمو اردم بالا و همون لحظه چشمام بین ستا مرد گیر کرد

دونفر قلچماق سیاه پوش و یه سیاه پوست

رو زمین قلت خوردمو خودمو کشیدم عقب

آب دهنمو قورت دادم...

وست چند قدم نزدیک شدو از یقم کشیدمو تو یه حرکت پرت شدم رو کاناپه و از اونطورف کاناپه پرت شدم رو زمینو گوشه ابرو خورد به میز و بعدش جاری شدن مایع گرم از اون

.
.
.

"من نمیدونم اون کجاست"

و مشت دهنم

از یقم کشیدم بالا

"اگر بازم ازین مشتا میخوای پافشاری کن رو حرفت ج*نده "

Sinner Clean haned (Narry)(persian)Where stories live. Discover now