Chapter 22

673 84 98
                                    

هر چهارنفرمون تو ماشین بودیم
و به طرز ضایعی، تو ماشین، عینک آفتابی زده بودیم و مثل رادار، سرهامون میچرخیدو بیرونو میپاییدیم ...!

هری " مطمعنی ساعت کاریشه ؟ "

نگاهی به ساعت مچیم انداختم
" آره الان باید پیداش بشه! "

یه ماشین مدل بالا با سرعت نسبتا زیادی از ماشینمون گذشتو جلوی دره شرکت با صدای ترسناکی ترمز گرفت...

" الان وقتشه "

هری گفتو عینکشو از رو موهاش به چشمش زد

Harry's pov:

از ماشین پیاده شدم.
سعی کردم با جویدن آدامس از استرسم کم کنم

کیف سامسونتمو تو دستم محکم تر گرفتمو رفتم جلو...

خودمو به سوژه رسوندم
و همراه با اون وارده شرکت شدم
و همینطور آسانسور

"سلام جنیفر..." گفتمو با اعتماد به نفس لبخند چال نمایی زدم و به روبرو خیره شدم

برگشت سمتمو نگاهی به سرتا پام انداخت و اونهم به روبرو خیره شد!

نیشخنده بدی زد " این روش ها برای مخ زنی قدیمی شده [برگشت سمتم ] یکم تخمیه "

و از آسانسور خارج شد!!!

عالیه...
بهتر از این نمیشه...
لعنتی

دویدم دنبالش و وقتی بهش رسیدم سرعتمو کم کردم و همگام باهام راه رفتم...

" خب سلام خانم کیم کارداشیان. راستش شما رو با یه دختره هات دیگه اشتباه گرفتم " گفتم و حرسمو رو آدامس بیچاره خالی میکردم.

به صورتش زل زدمو با حالت بامزه ای لبخند زدم.
خندیدو سرشو تکون داد

فک کنم همه چیز اوکی باشه...

رفت طرف میز منشی
و چندتا برگه گرفت ازشو برگشت سمت من

"چای یا قهوه؟"

واو
کارم با این آدم آسونه

" فرقی نمیکنه "

به اتاقش اشاره کردو با اون هیکل ساعت شنیش جلو تر از من راه افتاد.
راستش تشکیلاته بزرگی داشت ولی خوشبختانه رو من تاثیری نداشت!

پشت سرش وارد اتاق شدم و سوت کشداری زدم جوری که بشنوه

یه اتاق با دکوره فوق العاده شیک

با ناز نشست پشته میزکارش

کیم "خب میشنوم"

" بله... " گفتمو نشستم روی صندلی
ادامه دادم

"من از قبل با شرکتتون هماهنگ کردم که میام. از شرکت دانتل مد میام. من پسر اقای استایلز هستم همینطور مدیر ارشد اجراییه شرکت "

Sinner Clean haned (Narry)(persian)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora