هر چهارنفرمون تو ماشین بودیم
و به طرز ضایعی، تو ماشین، عینک آفتابی زده بودیم و مثل رادار، سرهامون میچرخیدو بیرونو میپاییدیم ...!هری " مطمعنی ساعت کاریشه ؟ "
نگاهی به ساعت مچیم انداختم
" آره الان باید پیداش بشه! "یه ماشین مدل بالا با سرعت نسبتا زیادی از ماشینمون گذشتو جلوی دره شرکت با صدای ترسناکی ترمز گرفت...
" الان وقتشه "
هری گفتو عینکشو از رو موهاش به چشمش زد
Harry's pov:
از ماشین پیاده شدم.
سعی کردم با جویدن آدامس از استرسم کم کنمکیف سامسونتمو تو دستم محکم تر گرفتمو رفتم جلو...
خودمو به سوژه رسوندم
و همراه با اون وارده شرکت شدم
و همینطور آسانسور"سلام جنیفر..." گفتمو با اعتماد به نفس لبخند چال نمایی زدم و به روبرو خیره شدم
برگشت سمتمو نگاهی به سرتا پام انداخت و اونهم به روبرو خیره شد!
نیشخنده بدی زد " این روش ها برای مخ زنی قدیمی شده [برگشت سمتم ] یکم تخمیه "
و از آسانسور خارج شد!!!
عالیه...
بهتر از این نمیشه...
لعنتیدویدم دنبالش و وقتی بهش رسیدم سرعتمو کم کردم و همگام باهام راه رفتم...
" خب سلام خانم کیم کارداشیان. راستش شما رو با یه دختره هات دیگه اشتباه گرفتم " گفتم و حرسمو رو آدامس بیچاره خالی میکردم.
به صورتش زل زدمو با حالت بامزه ای لبخند زدم.
خندیدو سرشو تکون دادفک کنم همه چیز اوکی باشه...
رفت طرف میز منشی
و چندتا برگه گرفت ازشو برگشت سمت من"چای یا قهوه؟"
واو
کارم با این آدم آسونه" فرقی نمیکنه "
به اتاقش اشاره کردو با اون هیکل ساعت شنیش جلو تر از من راه افتاد.
راستش تشکیلاته بزرگی داشت ولی خوشبختانه رو من تاثیری نداشت!پشت سرش وارد اتاق شدم و سوت کشداری زدم جوری که بشنوه
یه اتاق با دکوره فوق العاده شیک
با ناز نشست پشته میزکارش
کیم "خب میشنوم"
" بله... " گفتمو نشستم روی صندلی
ادامه دادم"من از قبل با شرکتتون هماهنگ کردم که میام. از شرکت دانتل مد میام. من پسر اقای استایلز هستم همینطور مدیر ارشد اجراییه شرکت "