Harry's POV:
چشمامو باز کردم.
نور زورکی از گوشه کناره پرده زخیم اتاقم خودشو تو فضا پخش کرده بود
به بدنم کشو قوسی دادم.
نایل کنارم خواب بود
ولی پشتش به من بود و این بدشانسیه که نمیتونستم صورته زیباشو ببینمدستمو درازای مهره کمرش کشیدم...
لرزید ...فک کنم بیدارش کردم .
کتفشو بوسیدم خودمو کشیدم بالاتر حالا بدنم سراسر مجاوره بدنش بود
نایل خودشو بیشتر به من چسبوند این حس خوبی داره کسی تورو به عنوان تکیه گاه انتخاب کنه.
دووم نیوردمو تصمیم گرفتم یه اعترافه بزرگی کنم ...لبمو نزدیک گوشش حرکت دادم
" دوستت دارم "
نایل لبخند زد، شیطنت از لحنش بیداد میکرد
" و چرا دوستم داری؟ "
"دوستت دارم چون دیگه ماله من شدی...
دوستت دارم چون وقتی نگام میکنی حس میکنم قهرمانه داستانایه عاشقانم...
دوستت دارم چون به عشقم نیاز داری...
دوستت دارم چون وقتی لمست میکنم احساس میکنم فراتر از یک مردم ...
بیشتر از هر مرده دیگهای"
اینا رو کنار گوشش زمزمه میکردم و اونو به عشقم آغشته تر میکردم
نایل "منم دوستت دارم "
"و چرا دوستم داری؟ "خندیدمو به نیم رخش خیره شدم
"دوست دارم چون وقتی که لمست میکنم...
باعث میشم تا احساس کنی مرد تر از مردای دیگهای "اون با بدجنسی گفت و خندید. یه خنده شیرین .زدم رو باسنشو گفتم
"من دنبال حقیقتم "
"من دوستت دارم چون باعث شدی خودمو پیدا کنم...
دوستت دارم چون به عشقت نیاز دارم...
دوستت دارم چون حس میکنم تنهایی، ضعیفمو عشق تو منو قوی میکنه...
دوستت دارم چون تقضاوتم نکردی "" بهم قول بده که فقط ماله من باشی "
نایل "قول میدم "
رفتم جلو پیشونی و بعد لبشو بوسیدم
" من میرم حموم مای لاو "
نایل "خوش بگذره "
"یعنی میخوای بگی من نمیام؟!" طلبکارانه گفتم
نایل "هری خیلی مایلم ولی دیشب حموم بودم "
"مشکلی نیست "
گفتمو ملافه رو کنار زدمو از تخت بلند شدم. سنگینی نگاهه نایلو حس کردم
نگاه کن جوجه زرد ...