Chapter 24

603 89 134
                                    

Niall's pov:

روبرو آینه به موهام چنگ میزدم و زیر لب مشغول زمزمه یه آهنگه قدیمی بودم که سروکله یه دوست قدیمی پیدا شد...

«نایل خیلی از خوانندها آهنگ جدید دادن بیرون، درجریانی؟ »

_ هی وجدان. سرو وضعم خوبه هری الان میرسه؟

«مرسی از توجهت... به هر حال!... هیچ میدونی کجا میخوایم بریم؟ "

_ اوهوم، هری دعوتمون کرده بیرون. اون زیادی خوشذوقه

«و چرا؟ »

_ باز داری با سوالای چرتت ناراحتم میکنی. خب من دوست پسرشم دیگه

«واو دوست پسرش! »

پوزخندی به وجدان هموفبیکم زدم و تصمیم گرفتم کمی منم رو اعصابش خدشه بندازم...

_هه آره. خب اون عالیه. یه پسره همه چیز تموم. اون چشمای سبزی داره که من همیشه توش قدم میزنم و موهای بلندی داره که هرشب مثل لالایی صورتمو نوازش میکنه تا خوابم ببره! بازم بگم؟

«... »

_آره همینطور ساکت بمون

هووووف
دیوانه

موبایل روی میز لرزید و عکس هری روی صفحه ظاهر شد
با اینکه هرروز مقابلمه ولی باز هم با دیدن اسمو عکسش سر صفحه موبایلم زیر دلم خالی شد...

تا قطع نکرده خط سبزو امتداد دادمو صدای گرمش گوشمو نوازش کرد

" نایل من پایینم عزیزم "

" اوهوم اومدم "

موبایلمو تو جیبم گذاشتم. عطر روی میزتوالت چشمک میزد اونو برداشتمو دو پاف پشت گوشام و دوتا هم رو دو کتفم زدم و از اتاق خارج شدم

زینو لیام مشغول تماشای تلوزیون بودن

لبخند زدم " دوتا مرغ عشق من دارم میرم دوستون دارم بابای "

و با عجله از خونه خارج شدم

هری به بدنه ماشین تکیه داده بود. با دیدنم از دور چشمک زدو سوار ماشین شد

شتتت
طبیعتن نباید واسم درو باز میکرد؟!
بیخیال

دره ماشین رو باز کردمو خودمو پرت کردم تو ماشین

هری نفس عمیقی کشید به نیمرخم خیره شد

" هووووم چه بوی خوبی "

رخمو دادم بهش
" سلیقت خوبه "

" میخواستم به همین برسم "

خندیدو به سمت شیک ترین رستوران توی لندن حرکت کردیم...
هری درو واسم باز کرد
درحالی که صورتم طرفش بود تحسین برانگیز ابرومو دادم بالا

" چقد جنتلمن "

هری خندید و اسلوموشن به پشتم اردنگی زد

" الان شدی مرد زندگی " گفتمو منتظر شدم ماشینو قفل کنه

Sinner Clean haned (Narry)(persian)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin