part13

6.2K 646 41
                                    


خندیدمو دوباره راه افتادم که برم سمت اتاق..
-برات غذا گذاشتم ..رو اُپن..
مسیرمو کج کردم سمت آشپزخونه..ساندویچ داخل بشقاب رو برداشتم..

دونه های بارون میخوردن به پنجره..هوا کاملا سیاه بود..معلومه که طوفان تو راهه.. بدون حرفی رفتم تو اتاق و نشستم رو تخت..
دلم نمیخواست برم بیرونو بشینم کنارش..
شاید اگه اون جنده مجبورم نمیکرد که براش ساک بزنم میتونستم بیشتر باهاش ارتباط برقرار کنم..
ساندویچمو خوردم و رو تخت دراز کشیدم..
خوابم میومد..کل دیشب رو فقط دو ساعت خوابیده بودم..

لباسای هری دستو پا گیر بودن..ینی اینقدر تفاوت داریم یا از قصد لباس گشاداشو بم داده..
بلندشدم شلوارشو دراوردم و رفتم زیر پتو..
حتی نفهمیدم کی خوابم برد..
................................................................................................

وایسا ببینم..اون دریک بود که از پشت پنجره داشت نگام میکرد؟؟؟
عقب اومدم و خوردم به در ..داشت پنجره رو باز میکرد که بیاد تو...
نه...لعنتی کجا داری میای..
همونطور که به در تکیه داده بودم دنبال دستگیره در میگشتم..
داشت میومد تو..نه داره میاد تو..
دستگیره رو پیدا کردم...و سریع بازش کردم..و پرت شدم بیرون..

افتادم رو زمین ...همیطور داشت میومد جلوتر...
ه..هری ..هررری ..اون میتونه جلوشو بگیره...من نمیخوام باهاش برم..
از جام بلندشدمو دوییدم سمت اتاق هری..وسط راه پام گیر کرد به لبه ی فرشو خوردم زمین..
دریک درست پشت سرم بود..
داد زدم..
اسم هری تنها چیزی بود که میدونستم باید بگم..
-هررررررررررری...
اشکم داشت از گوشه چشمم میریخت..
به زور بلند شدمو دوییدم سمت در..محکم خوردم به در اتاقش..

دستگیره درو بالا پایین کردم ..باز نمیشد..
مشتامو کوبیدم به در..اشکام کل صورتمو خیس کرده بود..

از ته گلوم اسمشو داد میزدم شاید صدامو بشنوه..
دریک از پشت گرفته بودتم..
دستو پا میزدم که ولم کنه...

^stockholm syndrome ^Where stories live. Discover now