اونقدر نزدیک شده بودیم که نفسش تو صورتم پخش میشد..
چشمام داشتن بسته مید و فقط چندثانت بالباش فاصله داشتم که..
صدای زنگ در بلندشد..هری یه تکون خورد و چشماش باز شد..چندثانیه همونطور مونده و با دوباره صدا خوردن زنگ در دستمو ول کرد و از تخت پرید پایین..همونطور مونده بودم و نمیتونستم تکون بخورم...کاملا بی حس شده بودم..
همونطور که مونده بودم چشمامو بستم و اروم گفتم
-زنگ لعنتی..
چند لحظه بعد صدای کارا رو میشنیدم که داشت باهری حرف میزد..
و صداش نزدیکتر میشد...-هی ..نیوممبر..خوابی هنوز؟؟
چشمامو باز کردم..
بهم چشمک زد و رفت بیرون و صداشو شنیدم که گفت
-بیا بیرون کارت دارم..
معلوم نیست دوباره چه خوابی واس من دیده..
از تخت اومدم پایین و شلوار هری رو پام کردم..
حالا چطور باید باهاش روبرو میشدم...همش تقصیرمن بود که لمسش کردم و تحریک شد..
-اومدی یا نه؟؟
صدای کارا هم که رو مخم بود..
از اتاق رفتم بیرون..
کارا رو مبل روبروی اتاقم نشسته بود..همین که چشمش افتاد بهم زدزی خنده..
منم همونجا خشکم زد...به چی میخندع روانی..
چندثانیه که خندید اشک چشمشو با دستش پاک کرد و گفت
-این چه ریختیه لویی؟؟به سرتا پام نگاه کردم..اها..لباسای هری رو میگفت..
-لباسم نداشتم..مجبورشدم لباس هری رو بگیرم..
رو مبل نیم خیز شد..
حالا بیا اینارو داشته باش تا بعدا بازم برات بیارم..
رفتم جلوتر یه جعبه بود که چندتا تیشرت و لباس دیگه توش بود ..
یه کت شلوار که با کاورم کنارش بود..
-اون واس چیه؟
سرش برگشت سمت لباسا..
-اها..این کت و شلوار واس امشبه...
-امشب؟؟مگه چه خبره؟؟
کارا زد به پیشونیش و چشماشو بست..
-آخ..پاک یادم رفت بهت بگم..
همینطور زل زدم بهش که ببینم چی میگه..
-تو از الان عضو جدید باند ما محسوب میشی..با فیلمت موافقت شد ..ولی خب نشد که تو بخش پورن باشی...ینی..ینی که یکار دیگه بهت میدن..و امشب باید با هری تو جشنی که برا تولد رییسه حاضرباشین..
چشمام زد بیرون..ینی چی؟؟..اینهمه ادا اطفار دیروزشون بخاطر چی بود پس؟؟
عصبانیتم داشت کم کم زیاد میشد ..
- پس اینهمه عکسا و به قول خودتون ازمایشاتون برا چی بود؟
منو بازی گرفتین؟..شما به هرکسی که میدزدین کار بخشش میکنین؟؟
همینطور صدام میرفت بالاتر..کارا از جاش پاشد و روبروم وایستاد و با حرص کنار گوشم زمزمه کرد
-ببین بچه ..تو و امثال تو لیاقتتون همون پورن بازی کردنه..اما حیف که سفارشتو کردن و باس یه شبه از ته چاه بیای بیرون..وگرنه من هرگز تو همون پورنم رات نمیدادم,فهمیدی؟
بهم طعنه زد و از در زد بیرون..
کاملا از حرفاش گیج شده بودم..ینی چی که سفارشمو کرده بودن..من که کسیو نداشتم..
اینجا چه خبره لعنتی..صدای اب حموم میومد..معلوم بود که هری حمومه..
زود جعبه لباسارو برداشتمو رفتم تو اتاق و نشستم رو تخت و سرمو گرفتم بین دستام..
معلوم نیست سرنوشتم با این آدما قراره به کجا ختم شه..
........................................................................یه ساعتی از وقتی که هری اومد جلودر اتاق و بهم گفت که اماده بشم میگذره..
کل روزو هیچ برخورد دیگه ای نداشتیم و این باعث میشد ناخوداگاه به این فکرکنم که منو به زور تحمل میکنه..اصلا چرا منو اینجا نگه داشتن؟سرمو تکون دادم تا از فکرش بیام بیرون.. به اندازه کافی ذهنم پرازسوال بود..
اخرین دکمه کتمو بستم ..
یه کت و شلوار آبی نفتیه جیر با یه پیراهن سفید برام گذاشته بودن..
معلومه که کلی پولش بود...حالا مگه من مهم بودم اصلا؟
موهامو تو اینه دستشویی مثل همیشه درست کردم و اومدم بیرون..
هری تو چارچوب در وایستاده بود و داشت نگام میکرد..اونم یه کت و شلوار مشکی پوشیده بود که شلوارش دمپا بود...
تو همون یه نگاهی که بهش انداختم اینارو دیدم و فاک..اون حتی تو اون یه نگاهم هات بنظر میرسید..
اروم رفتم سمتش..هنوز بهش نرسیده بودم راه افتاد سمت در و رفت بیرون..منم دنبالش راه افتادم..
ازپله هارفتم پایین..اولین بار بود که بیرون اینجارو میدیدم..یه حیاط بزرگ بود و انتهای حیاط یه در بود..
پس واسه همین میگفت که کسی صدامو نمیشنوه..چون اینجا کاملا خارج شهر بود و حتی یه آپارتمانم نزدیکمون نمیدیدم..
هری رفت و سوار ماشین وسط حیاط شد..فاک ..
YOU ARE READING
^stockholm syndrome ^
Fanfictionاستاکلوم سندروم ممکن میشه ..وقتی ..عاشق کسی بشی که گروگانت گرفته!