و واسه بار اخر اسم هریو داد زدم که نجاتم بده..
که بالاخره صداشو شنیدم..
-لوووو...
هق هقم نمیذاشت که دوباره اسمشو صدا بزنم..
داشتم خفه میشدم..بغض گلوم نمیشکست و دودستی چسبیده بود به حلقم..
-د..دا..دارم خ..خف ه..میش..شم..سوزش وحشتناکی رو صورتم حس کردم نفسم از ته حلقم اومد بالا وهوا رو کشیدم تو گلوم..
-لوو..بیدارشو..لویی
چشمامو باز کردم..
قلبم هنوز تو دهنم میزد و تند تند نفس میزدم..
یه نفر بالاسرم نشسته بود..
-لو..خوبی؟
دوتا تیله سبز درست روبروی صورتم بودن..این هری بود..بالاخره شنید..
صورتش کاملا ترسشو نشون میداد..اونم نفس نفس میزد..چشماش رو اجزای صورتم میچرخید..دستشو گذاشترو پیشونیم..
دستاش سرد سرد بود..
تقریبا داد زد
-د حرف بزن لعنتیییی
صداش هنوز تو گوشم بود که اسمشو زمزمه کردم..
-هری
دستشو گذاشت دوطرف صورتم..
-خوبی لو..چت شد یه دفعه..سکتم دادی که تو پسر..
دوباره بغض لعنتی گرفت گلومو..
چشمام در عرض ثانیه از اشک پر شدن..
بغضمو شکستمو هق هق زدم.
-هری..نذار..نذار منو ببره..
دستاش که رو صورتم بود و محکم گرفتم..-اگه منو ببره..م..من.میمیرم..منومیکشه..
وسط هق هقام ازش میخواستم که نره و نگرانی و ترسی که تو چشماش میدیدم داشت داغونم میکرد..
دستشو گذاشت پشتمو بلندم کرد..تازه حس کردم که کل بدنم خیس از عرقه ..
سرمو چسبوند به سینه لختش و و بازو هاشو دورم حلقه کرد..راحت میتونستم صدای قلبشو بشنوم..
شونه هام از ترس و گریم میلرزید و این که تو بغل هری بودم بیشتر به گریم اضافه میکرد..
چند دقیقه همونطور تو بغل موندم..
یکم ارومتر شدم..یه دستشو از کمرم برداشت و گذاشت پشت سرم..سرشو چسبوند به گوشم و زمزمه کردو..
-دیگه تموم شده عزیزم..من نمیذارم اون عوضی یا هرکس دیگه ای تو رو ازم بگیره..
زمزمش کنار گوشم بیشترمیترسوندم..
نمیدونم چه مرگم بود...انقدر محکم گرفته بودمش که بند بند انگشتم درد میکرد ..
فکر خوابم از سرم میگذشت و نمیدونم اگه واقعیت بود باید چیکار میکردم..
دستشو گذاشت رو دستمو از کمرش برداشت..
شونه هامو گرفتو خوابوندتم رو تخت و پتومو کشید روم..اروم بلند شد که بره..
دستشو گرفتم,برگشت سمتم..از نگاهم فهمید که دلم نمیخواد بره..
-میرم برات آب بیارم..
دستمو ول کردو از اتاق رفت بیرون..
به اتاقم نگاه کردم..اینجا که پنجره نداشت...اماتوخوابم داشت و اون عوضی داشت ازش میومد تو..
چشمامو روهم فشار دادم نمیخوام بهش فکرکنم..
هری اومد تو و نشست کنار تخت نیم خیز شدم..اب و داد دستم..یه قلپ خوردمو دادم دستش..
YOU ARE READING
^stockholm syndrome ^
Fanfictionاستاکلوم سندروم ممکن میشه ..وقتی ..عاشق کسی بشی که گروگانت گرفته!