part12

6.4K 707 27
                                    

برگشتم برم سمت اتاق که چشمم افتاد به دری که کنار اتاقش بود...
باید دوش میگرفتم..
دوباره برگشتم سمتش..
-آ..آم...من..من میتونم دوش بگیرم؟..

برنگشت سمتم اما سرشو تکون داد ..
پس مسیرمو عوض کردم و رفتم سمت در بسته که مطمئنن حموم بود ..
درو باز کردم و رفتم تو..
لباسامو دراوردم و دوشو باز کردم..
لباسامو یه آبی زدم و اویزونشون کردم..باید به هری میگفتم که لباس دیگه ای ندارم..

رفتم زیر دوش..
همیشه از آب بازی خوشم میومد..از بچگی..درسته تو سگدونی دریک هیچ رفاهی نداشتم..اما خب آب بازیم به جا بود..
شامپو برداشتمو حسابی خودمو شستم..
داشتم کم کم میومدم بیرون که صدای در اومد..

یه لحظه ترسیدم..اگه هری میخواست بیاد تو چی؟؟
اب و بستم و با ترس و لرز رفتم سمت در...
-ب..بله؟
-میخواستم بگم..برات لباس گذاشتم پشت در..
یه نفس راحت کشیدم.. و به ترسو بودن خودم خندیدم..
-باشه...ممنون..

چند لحظه که گذشت درو باز کردم و به بیرون یه نگاه انداختم..هیشکی نبود..
زود لباسایی که گذاشته بود رو برداشتم و پریدم تو حموم..
یه باکسر بود یه تی شرت و یه شلوار..
باکسرو پوشیدم و تی شرتو سرم کردم..
بلندیش یکم بالاتر از زانوم بود و استیناش تا آرنجم میومد..
این که خودش گنده تر از من هست..لباس گشادای خودشم داده بهم..چه شود..

شلوارشم که برام بلند بود ..لبه هاشو تا زدم بالا..رفتم سمت دستشویی و آینشو که بخار گرفته بود پاک کردم..
خودمو که توش دیدم خندم گرفت..تی شرته تو تنم زار میزد..
یه چیزی ته دلم تکون خورد..دیدن خودم تو این لباسا برام یه چیز جدیدو عجیب بود..
تو اینه به خودم نگاه کردم و لبخند زدم..

یه حوله انداختم رو سرم و رفتم بیرون..هری رو مبل نزدیک تلوییزیون نشسته بود..
همین که نگاهم کرد چشماش گنده شد منم ری اکشنشو دیدم اما زود خندشو کنترل کرد و زل زد به تلویزیون..

همونطور که موهامو خشک میکردم اومدم  که از کنارش رد بشم....چند قدم مونده بود به مبلی که نشسته بود سرمو انداختم پایین ..
-فکرنمیکردم انقدر گشاد باشن...
سرجام وایسادم..خنده تو صورتش موج میزد اما بهطور عجیبی چشماش خونسرد بود..

^stockholm syndrome ^Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang