chapter 3

7.5K 997 466
                                    


" من اخراج میشم ؟" لویی پرسید.با سوزان به سمت اتاق آقای پین میرفتن... راستش این یارو هرکی که هست از اسمش این حس رو میگیرم که میخواد منو شکنجه بده.یا همچین چیزی....پین ؟ اخه کی فامیلیش مثل اینه؟

بهرحال لویی نگران سوزان رو دنبال کرد.درحالی که یه دنباله آب پشتش بود...روز اول کار این اتفاق براش افتاد .واقعا که زندگی مزخرفه.

مردی که داشت اونجارو تمیز میکرد اه کشید وقتی دنباله ی اب رو دید.

" شوخیت گرفته ؟؟؟! " ناله کرد و دوباره شروع کرد به تمیز کردن اون کثیفی.

لویی ناراحت شد.

سوزان خندید: "بخوایم صادق باشیم تو فقط برای خودت موضوع ساختی." ( که یکاری کنی درموردت حرف بزنن)
لوییس با تعجب فریاد زد: منظورت چیه که موضوع ساختم؟ من مثل احمقا خطر کردم.
در شیشه ای باز شد. سوزان گفت: "میدونی...آقای استایلز عجیبه. اگه اون یه منشی خوب و رازدار می خواد که همیشه دهنشو نگه داره, اون ممکنه منو انتخاب نکنه یا بذاره تو رو انتخاب کنم.
لوییس پرسید:" گیج شدم! اون چیزی نیست که میخواد؟"

" نه واقعا.. بعضی وقتا من زیاد حرف میزنم و اون میگه که منو اخراج میکنه اما خب فقط میگه ، میفهمی چی میگم؟ "

" شوخی میکنی ؟ "

" نه واقعا...روز اول کارم بهش گفتم خفه شو چون هرچی میگفت این بود که من براش کافی نیستم و منم نتونستم قبولش کنم...بعلاوه اون اصلا لبخند نمیزنه.۵ ساله دستیار شخصیشم و ندیدم لبخند بزنه...فقط همون نیشخند احمقانه ش...اعصاب خورد کنه! "

" میدونمم! " لویی گفت و خوشحال بود که تنها نیست.

لویی میخواست ادامه بده و حرف بزنه که چقدر میخواد به صورت هری دست بزنه (و بشینه روش ) ( اما سوزان لازم نیست اینو بدونه) اما وارد اتاق شدن و لویی با آقای پین روبرو شد...کسی که شبیه یه شکنجه دهنده نبود...بیشتر شبیه یه پاپی بود.

لویی خندید بهش، چشماش ریز شدن.

" اوه خدای من داره ازت آب میچکه" به طرف گنجه (قفسه؟) رفت و از توش حوله دراورد.

کی حوله رو تو گنجه نگه میداره اخه ؟ واضحه که فقط این مرد.

" بیا بگیرش" گفت و حوله کوچیکو به لویی داد.

" ممنون" لویی گفت حوله رو گرفت و موهاشو خشک کرد.

" مشکلی نیست " به سوزان نگاه کرد " خب پس این دستیار جدیده ؟ اصلا چرا از تو میپرسم." به لویی نگاه کرد " تو دستیار جدیدی؟" لویی سرشو تکون داد و به خشک کردن سرش ادامه داد.

" خب پس خوش اومدی ، یه تور توسط نایل بهت داده میشه.فقط نترس ... اون شاید میدونی ، مثل همیشه رفتار کنه." آقای پین گفت و خندید.

MR STYLES ( l.s persain translation)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant