chapter 24

5.5K 728 112
                                    

" هری از این مطمئنی ؟ " لویی نگران پرسید و با انگشتاش به زانوش ضربه میزد. و از توی ماشین به بیرون نگاه میکرد.

" چرا مطمئن نباشم ؟ " هری پرسید و ابروشو داد بالا و دست لویی رو گرفت و انگشتاشونو بهم قفل کرد.

" خب این فرش قرمزه و تو همیشه تنهایی انجامش میدادی و اگر هم بخوای با کسی بری باید با کسی بری که دائمی باشه "

"خب تو برای من همیشگی هستی ، مگر اینکه تو بخوای چیزی بمن بگی ؟ " هری گفت و به لویی نگاه کرد.

" من...من همیشه تو رو همیشگی (برای خودم ) میدونم.فقط مطمئن نیستم چیکار کنم اگه تو پیشم نباشی..الان...الان فقط هشت ماه گذشته...تو مطمئنی؟ تو مدیرعامل یه شرکت بزرگی و من فقط یه دستیار..- "

" یه دستیار که من نمیخوام بدون اون زنده باشم.حالا خفه شو " هری گفت و لویی رو بوسید.

" من دوست دارم و همیشه خواهم داشت.گرفتی ؟ " هری گفت و یه بوسه دیگه روی پیشونی لویی گذاشت.

" منم دوست دارم ، همیشه " لویی با لبخند گفت.

هری هم لبخند زد.

" مثل این که رسیدیم " هری گفت و به جمعیت نگاه کرد.

" اگه بالا بیارم چی ؟ " لویی پرسید.

" خب بعدش من کمکت میکنم ، کاریه که مردم برای کسی که عاشقشن میکنن نه ؟ "

لویی بهش نگاه کرد و واسش سوال بود که چیکار کرده که اینقدر خوش شانسه.

" بیا انجامش بدیم " لویی گفت و یه لبخند از هری گرفت.

و با این یه نفر در لیموزین مشکی براق رو براشون باز کرد.

لویی به هری نزدیک شد وقتی فلاش دوربینا زده شد.و هری هم محکم کمر لویی رو گرفته بود.

همه اینا برای لویی عجیب بود. رفتن به فرش قرمز، ژست گرفتن برای دوربینا، اما لبخندش طبیعی بود.چطور میتونست لبخند نزنه وقتی هری کنارش بود، عالی بنظر میرسید موهاش باز بود و چال هاش دیده میشدن.و اگه دوربینا تمام این عشق و علاقه که از لویی ساتع میشد رو میگرفتن ، لویی هیچ اهمیتی نمیداد.

***********

" چه حسی داری ؟ " هری از لویی پرسید و یه شراب قرمز بهش داد.

" خوبم " لویی گفت و به دستاش نگاه کرد که دیگه نمیلرزیدن.

" تو عالی بودی " هری گفت و لبخند زد.

" تو چطور تنهایی این کارو انجام میدادی ؟ "

" خب خیلی سخت بود ولی موفق میشدم..جما و مامانم خیلی عالی حمایت میکنن "

" اره .. حرفشون شد ..من یاد فشن شویی که باید باهاشون میرفتم افتادم . باید برنامه هامو مرتب کنم "

هری چشماشو چرخوند. " مطمئنم جولی ناراحت نمیشه اگه یه روز تلویزیون دیدنتو با جولی کنسل کنی "

" جولی مِلی و از مهمترین هاست هرولد جوان، جولی قراره تاریخ رو بسازه ، فقط صبر کن و ببین " لویی گفت و چشماشو برای هری باریک کرد.

" مطمئنم که اینطوره لو " هری بالبخند گفت و باعث شد لویی هم بخنده .

" اون واقعا اهمیت مِلی داره "

" حتما همینطوره ، لاو "

**********

البته که لویی بالا اورد وقتی که هری عکس خودشون روی مجله از فرش قرمز رو نشون لویی داد و اره هری بهش کمک کرد و بعدش وقتی کاراش تموم شد بوسیدش ( بعد اینکه دندوناشو مسواک زد و این چیزا ) و بغلش کرد وقتی تو شوک بود.همونطور که گفته بود.

**********

لویی به یه پاکت اخم کرد که فقط اسم هری روش بود .نه تمبری نه ادرسی هیچی بجز

' هری استایلز '

لویی همه نامه هارو جمع کرد بعلاوه اون نامه که فقط اسم هری رو داشت. و به سمت اتاق هری رفت.

" هز ؟ " لویی گفت و وارد شد.

" بله ؟ " هری جواب داد.

" نامه هاتو اوردم ولی اینجا یکیشون بنظرم خیلی عجیبه " لویی گفت و اونی که فقط اسم هری رو داشت بهش داد.

هری با اخم بهش نگاه کرد.

" لویی تو مجبور نیستی نامه بهم بدی باشه ؟ و اگرم میخوای بدی مجبور نیستی وانمود کنی مال تو نیستن " هری گفت و پاکت نامه رو باز کرد.

" من هیچوقت برات نامه ننوشتم ، اونقدرا هم خجالتی نیستم تا الان باید فهمیده باشی ، بعلاوه اگه میخواستم ایمیل میدادم...من رمانتیک یا علاقه مند به روش های قدیمی نیستم " لویی گفت و چشماشو چرخوند.

هری نامه رو دراورد و اخمش عمیق تر شد وقتی نامه رو خوند.

" چی توش بود ؟ " لویی پرسید وقتی دید اخم هری عمیق شد و رفت جلو که خودش بخونه.

روی اون فقط دو کلمه بود. ( ۴ تا 😐)

'دلتنگم شدی ؟' ( دلت برام تنگ شده ؟ )

**********

لاو چیتر رو بخونید😐عانپابلیش میکنیما😐

و همینطور داستان فن و مدل (و بقیه کتاب ها ) که تو پیج شخصی یمنا هستش.کتاب به اون قشنگی ارومی😑یکم جلوتر هیجان میاد توش ولی واس یمنا الان انرجی نمیمونه ترجمه ش کنه😑

منم یه بوک جدید دارم حس ندارم انقد میبینم کم لطفی میشه 😢( اون یکی هم که ازتون پرسیدم فعلا نمیذارم اوضاع ذهنی روحی خراب عسد -.- )

تنکس فور ریدینگ و اینا-.-👙❣

مشورت میطلبم😐برای جکسون فنپیج بزنم 😭😭💚حس میکنم دارم از عیشق بهش پرپر میشم😭عر😭

MR STYLES ( l.s persain translation)Where stories live. Discover now