وقتی رسیدن بیمارستان، هری در رو با شدت باز کرد و مثل یه مرد عصبانی بود.سنگین نفس میکشید و موهاش از بانش باز شده بود و پخش شده بود.
" فیلمی وارد شدنت تموم شد؟باید بریم لویی رو ببینیم" دیزی گفت و ویلچرشو جلو برد.
" من سعی نمیکردم که.... " سرشو تکون داد و به سمت پذیرش رفت.
" لویی تاملینسون؟؟ " هری پرسید.
" شما ؟ "
" هری استایلز.اون برای من کار میکنه و این خانم از نزدیکاشه" هری گفت و به دیزی اشاره کرد.
هری پاش رو بی تابانه تکون میداد وقتی اون پرستار با سرعت یه تنبل سه انگشتی ( *-*کراشم) داشت تو کامپیوترش دنبال اتاق لویی میگشت.یه اخم رو صورتش بود و دیزی هم بهش داشت نگاه میکرد.
' میتونی یکم سریعتر باشی ؟ ' هری با خودش فکر کرد وقتی پرستار داشت هنوز دنبال اتاق میگشت.
" اتاق ۳۰۵ "
هری ازش تشکر نکرد و ویلچر دیزی رو گرفت و به سمت اتاق لویی رفت.
پشت در هری ایستاد و به دیزی گفت که اول بره تو.اونا بهم نزدیک بودن و احتمالا لویی میخواست که اونو ببینه.دیزی رفت تو و هری هم رو صندلی نشست و منتظر موند.
*****
دیزی به لویی نگاه کرد.پسر قشنگش سرش باندپیچی داشت و دست چپش هم گچ گرفته شده بود و دست راستش هم باندپیچی داشت.وقتی دیزی اومد لویی بیدار بود.
" دیزی کی اوردت اینجا؟ " لویی پرسید و سورپرایز شد و لبخند زد وقتی بالاخره یکی رو دید که میشناخت.
" رئیست،استایلس اینجاست" (stiles )
" اون استایلزه"
" مهم نیست.حالت چطوره" دیزی گفت و دستشو لای موهای لویی برد
" خوبم، دوهفته دیگه میتونم از اینجا برم"
" من باهات اینجا میمونم "دیزی گفت.
لویی ابروشو داد بالا" تو رو ویلچری دیزی ، من مشکلی ندارم..پرستارا و همه چی اینجا هست تو میتونی هر وقت خواستی بیای و یا زنگ بزنی. تو باید از جولی و خونه مراقبت کنی.سقف خونه رو تعمیر کردن؟ "
" اره.اگه من نباشم رئیست باید بمونه " دیزی گفت و ابروهاشو تکون داد.
لویی یه لبخند کوچیک زد." اون احتمالا کارای مهم تری داره و اون قراره بزودی نامزد داشته باشه پس.. "
" اون وسط یه جلسه بود وقتی بهش زنگ زدم و میدونی اونجارو ول کرد و منو مستقیما اورد اینجا.اون مثل دیوونه ها شده بود " دیزی گفت و بینیشو جمع کرد.
لویی خرخر کرد.' اون احتمالا تو اون حالت هم خوشگل بنظر میاد' با خودش فکر کرد.
" تو احتمالا تهدیدش کردی "
ESTÁS LEYENDO
MR STYLES ( l.s persain translation)
Fanfic" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برن...