"نه تو باید اون کت و شلوار سفید رو بپوشی هری. من جواب رد بهت میدم اگه تو اون رو نپوشی."لویی گفت، تلفنش بین شونه و گوشش بود ،اون غذای جولی و داد و رفت که روی مبل بشینه.
"اره اره من بهشون زنگ میزنم، همه چی حله،حالا هم چِخِه برو کارات و بکن. فردا میبینمت و به موقع بیا من نمیتونم تنها پیش اون ادما باشم."
"تو قراره عالی باشی لویی."
" من ممکنه به یکی بپرم من نمیخوام قبل از عروسیم بیوفتم زندان."
هری خندید،" برو پیش مامان و جما اینطوری مجبور نیستی تنها باشی."
لویی همم کرد،" بنظر فکر خوبی میاد. ولی تو مجبوری که به موقع اونجا باشی، اصلا چه لزومی بود که این مهمونی گرفته بشه؟"
"خب باید بگم که یه جورایی معارفه ی تو به عنوان نامزدم به کساییه که من رو میشناسنه."
لویی به خاطر اون سرخ شد،"هررررری"
"به غیر از اون ، برای معرفی محصول جدیدمون هم هست، حالا برو یکم بخواب فردا میبینمت، دوستت دارم."
"منم دوستت دارم"
.
لویی میخواست هری و بکشه.
اینجوری نبود که هری دیر کرده باشه ، اما هری اونجایی که لویی بود نبود و اون مجبور بود که به کسایی که نمیشناسه لبخند بزنه و خیلی نزدیک بود که به کسی بپره چون:
"اوه، تو منشی هری استایلزی ، نه؟"
این همه قدرت لویی رو میطلبید که به اونها لبخند بزنه و جواب بده
"نه من نامزدشم."
و اوه قیافشون، و وقتی قیافه لویی و میدیدن حتی بیشتر شوکه میشدن.که یجورایی اینجوری بود که ̓̓ یس بیچز ، من صاحب اون دیکم.̒
لویی داشت دومین لیوان شامپاینش رو میخورد که چشمش به یه کت و شلوار سفید افتاد و لویی پشت لیوان لبخند زد.
چشماش روی شوهر آینده اش خیره مونده بودن همونطور که به طرفش میومد ، خیلی آهسته، لویی میتونست بگه ، با همه احوال پرسی میکرد مثل همیشه با یه لبخند که چالهاش رو نشون میداد به لویی نگاه میکرد.
لویی شستش رو به انگشتر نامزدای که هری بهش داده بود فشار داد.
" تو خیلی دیر کردی جناب." لویی گفت و به بالا به هری نگاه کرد.
"اما تو عاشقمی و اینکه من این کت و شلوار و پوشیدم" هری گفت و بعد لبهای لویی رو بوسید.
"خوش شانسی که خیلی جذاب و خوشتیپی." لویی گف و یه بوسه روی گونه ی هری گذاشت.
"پس تو فقط بخاطر ظاهرم دوستم داری؟ فکر میکردم تو من رو واسه قلب بزرگم و شخصیت عالیم دوست داری." هری گفت ، وانمود کرد که آسیب دیده.
VOCÊ ESTÁ LENDO
MR STYLES ( l.s persain translation)
Fanfic" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برن...