" دلت برام تنگ شدع ؟ این دیگه کدوم خریه ؟ به خدا قسم میخورم هری اگه از عشقای قدیمیت باشه هیچ صبری نمیکنم که بکشمش " لویی گفت.
" خوشبختانه برای من و برای تو ، من هیچ عشق قبلی ندارم.هیچکس عاشق یه ادم ساده و بازنده نمیشد.واضحه که اوضاع وقتی بیزنس من شدم تغییر کرد ولی خب میدونی منظورمو دیگه " هری گفت کاغذو بررسی کرد.دستشو برد لای موهاش فکر میکرد که کی ممکنه باشه.
" خب من عاشق این ادم ساده م " (؟) لویی گفت و یه بوس روی گونه ش گذاشت.
هری بهش لبخند زد.
" اون گریمشته ؟ " لویی پرسید.بازوهاش دور شونه ی هری بودن.
" اون نیست.اونوگاسه .از اخرین بار که اومد اینجا فقط به یه کازینو خاص میره "
لویی ابروشو داد بالا " تو اینو از کجا میدونی ؟ "
" من دوست دارم افرادی که ممکنه به کسایی که عاشقشونم اسیب بزنن رو چک کنم " هری گفت و به لویی نگاه کرد.
" فکر این که تو چنین ارتباطاتی رو داری منو تحریک میکنه ، این چیز خوبیه ؟ " لویی گفت.
هری نالید" لویی "
" ببخشید ببخشید ...اما حدسی داری که کی میتونه باشه؟ "
" اگه همونی باشه که فکر میکنم زیاد طول نمیکشه که یکی دیگه از اینا دریافت کنیم " هری گفت و کاغذ رو گذاشت.
" باید در این مورد نگران باشم ؟ " لویی با اخم پرسید.
" اگه به این معنا که باهاش در مورد عشقم مقایسه بشی نه احتیاجی نیست نگران باشی ...- "
لویی عمیقا لبخند زد.
" ولی اگه این مورد ممکنه کسی رو بکشه اونوقت اره.باید نگران باشی.اما هنوز مطمئن نیستم کیه "
" خب همیشع این فانتزی رو داشتم که کشته بشم " لویی شوخی کرد.
" نگران نباش ، اگه اون تهدیده منم هستم "
" اصلا چطور با اینطور ادما ارتباط داری ؟ "
" خب لویی پشت هر ثروتی که تبه کاریم هست ، البته که من دزدی و تبه کاری نکردم ولی از یکی که داشت تقاضای کمک کردم. " هری گفت و چشماشو باریک کرد.
" من همیشه عاشق مردای خطرناک بودم " لویی ارزومندانه گفت.
" لویی!! "
*****
همونطور که هری گفت یه نامه روز بعد روی میز لویی بود.
چرا روی میز اون میذارن اگه برای هریه .لویی با ازردگی فکر کرد.
لویی بینیشو جمع کرد و به سمت اتاق هری رفت.
" نامه رسید " لویی گفت و نامه رو روی میز هری گذاشت.
هری داشت از پشت پنجره بیرون رو نگاه میکرد.برگشت و نامه رو باز کرد.
لویی صحبت کرد. " اگه اینا برای تو ان چرا میذارن روی میز من ؟ من همیشه امیدم رو بالا میبرم "
" تو واقعا فکر کردی کسی میتونه وارد اتاق من بشه ؟ اینجا کاملا امنه.من پرونده های مهمی اینجا دارم لویی .چرا امیدتو ببری بالا ؟ تو منتظری کسی واست نامه بذاره ؟ "
" خب من دوست دارم تحسین بشم! این خوبه بدونی هنوز مثل قبل جذابیتتو داری "
" ما هنوز ازدواج نکردیم لویی " هری چشماشو چرخوند.
" چی ؟ اما اینطور حس میشه که انگار ده ساله ازدواج کردیم "
" حتما اینطوره لو " هری قبل باز کردن نامه گفت.
" یه قهرمان میتونه موش ها رو از شهر بندازه بیرون
اما بعضیاشون خیلی سمج ان
اونا یه گوشه رشد میکنن
بیا منو پیدا کن ،عزیز (ارزشمند) "هری به کاغذ نگاه کرد و بهش چنگ زد.
" عزیز ؟ این خیلی بهت میخوره ، حتی به هری جوان هم میخوره ، مرد ، تو خیلی سابقه ی خوبی داشتی ؟ و اصلا این چه معنی میده ؟ "
هری فقط بلند شد و به سمت کمد رفت.بازش کرد و یه قفسه نمایان شد.
" این بود که میگفتی اینجا خیلی امنه ؟ " لویی از پشت شونه هری نگاه میکرد.
" و همینطور لیزرایی که بعد خروجم از اینجا فعال میشن "
" لیزر ... وات د فاک هری ؟ چرا هیچوقت این بعدت رو نشونم نمیدادی ؟ میدونی چقدر بهتر میتونستیم سکس داشته باشیم ، ددی ؟ "
" خب حالا که میدونی ، از این به بعد میتونیم داشته باشیم "
" درسته "
هری اعداد درست رو زد و اون قفسه باز شد.و یه تفنگ دیده شد.
" لویی لازمه که دقیق به حرفام گوش بدی "
********
داستان جدیدم که ذوقیدم بفاک رفت😑ترجمه شده😑با کمی سانسور😑تو این پیج @se_ne200 هستش خاستید برید بخونید.میخواستم بگم که ترجمه ش رو بذارم چون من بدبخت هزارکلمه تایپ کردم و بعد فمیدم که ترجمه شده ، اما خب کار بیخودیه 😑 پاکش میکنم 😑
یه داستان ومپایری هم پی دی اف دارم ، فف های هری ومپایره رو اینجا معرفی کنین باز عن نشم 😑اصلنم خیلیم ناراحتم 😑خیلی😑
VOCÊ ESTÁ LENDO
MR STYLES ( l.s persain translation)
Fanfic" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برن...