chapter 18

6.6K 825 392
                                    

هری به سقف زل زده بود.فکرش مشغول بود‌.لویی لیاقتش بهترینا بود و هری هم میخواست اینو بهش بده. اون باید اینکارو میکرد.

هری میخواست که عشقشو به لویی اعتراف کنه و اگه این دراماتیک ،عاشقانه و در رمانتیک ترین حالت ممکن نبود و اگه کمتر از یه نمایش شکسپیر میشد هری راضی نمیشد.

هری با حلقه ی نقره ای دور گردنش بازی میکرد.اون زنجیر بهش وصل کرده بود که تا درست وسط قفسه ی سینش ( جایی که لویی یبار بهش با انگشتش ضربه زده بود و باعث شده بود به هری یه حمله ی قلبی دست بده) جایی نزدیک قلبش اویزون باشه.

' اون دیروز از بیمارستان مرخص شده یعنی الان به اندازه ی کافی استراحت کرده که بیاد بیرون؟ ' هری با خودش فکر میکرد.

یهو در زده شد و هری رو از فکر بیرون اورد.

" چرا اماده نشدی ؟ باید تا ۵ ساعت دیگه محل برگزاری باشیم " آنه گفت.

" برگزاری چی ؟ "

آنه جوری بهش نگاه کرد که انگار دوتا سر داره ." عزیزم، امروز روز نامزدیته "

' فاک من یادم رفته بود ' (فکر هری)

" مامان ..."

" لطفا بهم بگو که میخوای نامزدیو کنسل کنی "

" خب ... اره " هری گفت و به خاطر حرف مامانش تعجب کرده بود.

" خوبه .. امیدوار بودم اینو بگی من متعجب بودم اصلا چطور قبول کردی "

" یچیز دیگه هم هست ... "

" چی ؟ " انه با لبخند پرسید

" خب من....چطور بگم ؟ من عاشق لویی ام ؟ " هری نامطمئن گفت.

انه برای یه لحظه شوک زده شد.چرا ؟ چون پسرش سالهاس لبخند نمیزد و یا احساسی نشون نمیداد.

' خب این خوبه ' انه با خودش فکر کرد " خب میدونی که اینو باید به خودش بگی نه من؟ "

" درسته ...میخواستم برم همینکارو کنم ...بخاطر این مدت معذرت میخوام میدونم خیلی زحمت کشیدی "

" ولی تو بخاطرش خوشحالی.هرکاری میکنم برای اینه که تو خوشحال باشی .تو خیلی تلاش کردی که ما خوشحال باشیم ماهم همینو برات میخایم "

" امیدوارم بتونم انجامش بدم "

*****

یه اشک از گونه ی لویی اومد پایین وقتی قاشق بستنی رو گذاشت دهنش و تایتانیک نگاه میکرد..

از بیمارستان مرخص شده بود و اومده بود خونه.نایل و لیام رفته بودن چون برخلاف لویی اونا یه زندگی داشتن...اونا گفتن بعدا به لویی سرمیزنن.

لویی میخواست قاشق بعدی رو بذاره دهنش که زنگ در رو زدن.

لویی نالید.اون به دیزی گفته بود تحت هیچ شرایطی باهاش حرف نزنه.اون میخواست تو خلوت خودش باشه.

MR STYLES ( l.s persain translation)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon