قوطی قهوه ی سرد رو به دستش داد. هوسوک لبخند زد و تشکر کرد و با هم روی یکی از نمیکتهای سرد حیاط مدرسه نشستند.
یونگی:باید میزاشتی یه چیز بهتر مهمونت کنم.
هوسوک:چی از قهوه ی سرد بهتر؟
و یه قلپ از محتویات قوطی خورد.یونگی در قوطی خودشو باز کرد.
هوسوک بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش، بلاخره موضوعی رو برای باز کردن بحث پیدا کرد: چند وقته پیانو میزنی؟
یونگی کمی از قهوهش رو مزه کرد: از پنج سالگی.
هوسوک تعجب کرد: یااا،جداً؟! پس باید پیانیست خبرهای باشی!
یونگی سر تکون داد و چیزی نگفت.
هوسوک: خیلی دوست دارم پیانو زدنتو ببینم.
یونگی لبخند محوی روی صورتش نشوند.
هوسوک: میخوای در آینده شغلت پیانیستی باشه؟
یونگی: نه. میخوام آهنگساز بشم.
هوسوک با هیجان از جاش بلند شد و رو به روی یونگی ایستاد: وااااو پسر این محشره.
یونگی از رفتارِ عجیبِ هوسوک به خنده افتاد. از اون خنده های دلنشینی که لثه هاش معلوم میشد."کارای این پسر خیلی خنده داره"
هوسوک با دیدن خنده ی لثه ای پسر رو به روش ضعف کرد و پاهاش لرزید."یااااا!این چیه دیگه؟"
یونگی ما بین خندش گفت: تو چی؟
هوسوک هنوز تو شوک اون خنده ی کزایی بود، با گیجی پرسید: ها؟
یونگی: تو میخوای چیکاره شی؟
هوسوک:من؟
یونگی تعجب کرد:هی!حالت خوبه؟
هوسوک سرش رو به چپ و راست تکون داد و چند ضربه با دست آزادش به صورتش زد"هوسوکا!جمع کن خودتو"
هوسوک:خوبم خوبم...
کمی مکث کرد:سوالت چی بود؟
یونگی یه تای ابروش رو بالا داد:میخوای چیکاره شی؟
هوسوک: آها!میخوام رقاص شم.بهترین رقاص کره ی جنوبی!میخوام با کمپانی ها قرار داد ببندم و واسه آهنگاشون رقص طراحی کنم تا آیدل ها باهاش صحنه رو بترکونن.
دوباره کنار یونگی نشست: تو هم میخوای با کمپانی ها قرار داد ببندی، نه؟
یونگی سر تکون داد: اوهوم،قرار داد میبندم و واسشون آهنگ سازی میکنم.
هوسوک خندید: مثل اینکه سرنوشتمون به هم گره خورده مین یونگی!

YOU ARE READING
Loving You
Fanfiction- دوست داشتنت،دومین کار خوبی بود که تاحالا انجام دادم. + اولیش چی بود؟ - پیدا کردنت...