21

2K 381 111
                                    

از بین انگشت هاش به جین و یونگی نگاه کرد. دل دیدن جین رو که قرار بود با سوزن گوش های یونگی رو سوراخ کنه،نداشت.

جین سوزن رو به دست گرفت و مشغول ضدعفونی کردنش با الکل شد. یونگی به هوسوک نگاه کرد و ریز خندید.

هوسوک اخمی کرد اما از بین حصار دست هاش که صورتش رو پوشونده بود،چیزی معلوم نشد.

نامجون با چهارتا بطری سوجو و دو بسته چیپس وارد پذیرایی شد و داد زد: بعد شام به اون خوشمزگی سوجو میچسبه. بیاین بترکونیم.

هوسوک دستش رو از روی صورتش برداشت تا صداش بهتر به گوش برسه: آره،بیا بترکونیم‌.اما بعد از اینکه جین هیونگ گوش های یونگی رو ترکوند.

جین داد زد: یااا! چرا یه جوری حرف میزنی که انگار با چک و لگد راضیش کردم تا گوشش رو سوراخ کنه؟

هوسوک خندید و گفت: خب خب،ببخشید.

جین چشم غره ای رفت، رو به یونگی کرد و پرسید: کجاها رو سوراخ کنه؟

یونگی به نرمه‌ی جفت گوش‌هاش اشاره کرد و گفت: دوتا گوش راست،دوتا گوش چپ...

و بعد لاله‌ی گوش چپش رو بین انگشتهاش گرفت و ادامه داد: یه دونه هم اینجا.

جین صورتش رو جمع کرد: هی، اینروزا همه دارن اینطوری گوشاشون رو سوراخ میکنن. یکم متفاوت باش.

یونگی دستی به پیشونیش کشید: پس چطوری سوراخ کنم؟

چند ثانیه‌ای به هر چهارنفرشون سکوت حکم فرما شد.

هوسوک تصمیم گرفت اظهار نظر نکنه،چون در این رابطه چیزی نمیدونست و سر درنمیاورد. اما نامجون فکر دیگه ای داشت: هوسوک نظرِ تو چیه؟

هوسوک: چی؟

نامجون: به نظرت کجاها رو سوراخ کنه؟

هوسوک خواست چیزی بگه اما جین مانعش شد و پشتِ حرفِ دوست پسرش رو گرفت: جونی راست میگه ، توهم نظر بده. ناسلامتی یونگی دوستِ صمیمیته.

هوسوک دستی به پس گردنش کشید: آخه من ، سر در نمیارم.

نامجون سوجوهای توی دستش رو روی میز گذاشت و ضربه‌ای آروم به سر هوسوک زد: چهارتا جای سوراخ گفتن سر در آوردن و بلدی میخواد؟

هوسوک آهی کشید و گفت: خیلی دارین تند میرین.بهتر نیست از یونگی بپرسین که با این موضوع مشکلی داره یا نه؟

و سه نفری به سمت یونگی که ساکت نشسته بود برگشتند.

یونگی شونه‌ای بالا انداخت و گفت: من مشکلی ندارم.

برخلاف لحن بی حالتش ، توی دلش جشن به پا بود"چه حس خوبیه گوشِت با سلیقه‌ی شخص موردِ علاقت سوراخ شه" یونگی خودش رو بخاطر این طرز فکر سرزنش کرد و احمق دونست، اما از طرفی دیگه،قدرت توقف افکار لوسش رو نداشت.

هوسوک دید چاره‌ای نداره بنابراین قبول کرد و با دقت به گوش یونگی خیره شد.

یونگی احساس کرد زیر نگاه های سنگین هوسوک درحال له شدنه اما خوددار بود و هیچ واکنشی نشون نداد.

هوسوک از اینکه مجبور به انجام چنین کار به قول خودش حساسی شده بود. عصبی بود ولی سعی میکرد به بهترین نحو کارش رو انجام بده. یونگی‌ رو با سوراخ گوش های متفاوت و گوشواره های جورواجور تصور کرد. بعد از کلی معطلی و بی محلی کردن به غرغرهای نامجون و سوکجین بلاخره تصمیمش رو گرفت.

یه تصمیم ساده اما درعین حال شیک: سه تا سوراخ توی نرمه‌ی گوش چپش و دوتا تو نرمه‌ی گوش راستش. چطوره؟

نامجون کلافه غرید: این همه لفتش دادی که اینو بگی؟ با خودم فکر کردم الان یونگی رو مثل راک‌استار ها تحویلمون میده!

هوسوک با عصبانیت به سمت نامجون هجوم برد و موهاش رو کشید: ببین جونــا! تو...

صدای یونگی مانع ادامه‌ی حرف هوسوک شد: دوستش دارم. به نظرم...باحاله!

قلب هوسوک با لحنِ نرم یونگی، محکم به قفسه‌ی سینش کوبیده شد. انگشتهاش شل شدن و نامجون موقعیت رو برای رهایی از چنگ هوسوک مناسب دید.

از هوسوک فاصله گرفت و کمی دورتر ازش کنار دوست پسر جذابش نشست.

هوسوک لب هاش رو با زبونش تر کرد و گفت: آم...خوبه. خوشحالم که...سلیقم رو پسندیدی...

یونگی لبخند زد و سرتکون داد.

نامجون آروم دم گوش جین زمزمه کرد: ماهم اوایل عشق و عاشقیمون انقدر مضحک به نظر میرسیدیم؟
و ریز خندید.

جین با آرنج ضربه‌ی آرومی با پهلوی نامجون زد و جوری که فقط نامجون بشنوه گفت: مسخرشون نکن جونا! ببین چقدر کیوتن...

نامجون چشمهاش رو چرخوند و بلند گفت: سوجوها الان گرم میشن ، بیاین زودتر تمومش کنیم.

__.__.__
تایپیست: Megusug
ممنون😍💙واقعاً لطف میکنی♡

+ببینم داستان خوب پیش نمیره؟ووتا کم شدن!

+پارت بعدی یه سری چیزا روشن میشن،از دستش ندین!

ببخشید منتظرتون گذاشتم،لذت ببرید♡

Loving YouWhere stories live. Discover now