17

2.1K 378 152
                                    

هوسوک با غضب نگاهش کرد و از لای دندون های جفت شدش غرید: خفه شو!

یونگی با شنیدن حرف های جکسون طاقتش تموم شد.سرش شروع کرد به نبض زدن و ابروهاش تو هم گره خورد.

با چهره ای برافروخته از جاش بلند شد و هوسوکی که پیراهنش رو تا کتفش پایین کشیده بود،به سمت خودش برگردوند و انگشت هاش رو پشت گردن هوسوک قلاب کرد،کمی سر اون رو پایین کشید تا قدش بهش برسه و بعد...
محکم و با حرص لب هاش رو روی لب های پسر متعجب رو به روش کوبید.

اونقدر به هوسوک شوک وارد شده بود که حتی نفس کشیدن هم یادش رفته بود.فقط با چشم هایی که هر لحظه احتمال میداد از حدقه‌ش پرت شه بیرون به چشم های بسته و اخم یونگی نگاه میکرد.

چند ثانیه طول کشید تا افراد حاضر تو کلاس این اتفاق رو تجزیه و تحلیل کنن و جیغ و دادشون کلاس رو در بر بگیره.

نامجون و جکسون با ناباوری از جاشون بلند شدن و چون جکسون پاش خواب رفته بود،تلو تلو خورد و خودش رو به نامجون تکیه داد تا به پاش فشار نیاد.لبخند بزرگی روی لبش نشوند و دست زد: ایول یونگی-شی ایول.

با پای خوابیدش لگد آرومی به یونگ‌هو زد که از در قیافش تو هم جمع شد"لعنت،یادم نبود خوابیده."

یونگ‌هو نگاه متعجبش رو از یونگی و هوسوک گرفت و به جکسون دوخت تا ببینه چیکارش داره.

جکسون: هر وقت بوسیدن رو شروع کردن،۳۰ ثانیه شروع میشه.حواست رو جمع کن!

نامجون اعتراض کرد: اما اونها همین الانش هم دارن همین کار رو میکنن!

جکسون: عاعا...اونا فقط لب هاشون رو همه.هوسوک رو نگاه کن؛هیچ حرکتی نمیکنه!

کفر یونگی و نامجون در اومد.

یونگی از هوسوک فاصله گرفت و جکسون رو به رگبار فحش بست: جکسون!!تو یه آشغال گوشتِ سادیسمی ای!حالم از ریختت بهم میخوره نکبت!

جکسون که پاش بهتر شده بود،از نامجون فاصله گرفت و دستش رو زیر سینه‌ش جمع کرد: تو دیگه نباید معترض باشی مین یونگی.هوسوک تنبیه‌ش رو قبول کرده بود.این تو بودی که مانعش شدی!

حق با جکسون بود.اخم یونگی غلیظ تر شد و چیزی نگفت.

جکسون: خیلِ خُب...شروع کنید.

هوسوک که تازه موتورِ مغزش راه افتاده بود،شروع به آنالیزِ موقعیتی کرد که توش قرار داشت.بدنش داغ شد و عرق از شقیقه‌ش لیز خورد و پایین چکید.

به یونگی که با حرص به جکسون ذول زده بود و هنوز هم دست هاش پشت گردن هوسوک قفل شده بود،نگاه کرد.

از شدت خجالت لب پایینش رو تو دهنش برد و گاز گرفت."اون واقعا این کار رو کرد...اما چرا؟"

Loving YouWhere stories live. Discover now