Chapter 31

365 36 8
                                    

به محض اینکه اهنگ تموم شد صدای لویس دوباره توی فضا بلند شد

"دوستان شما دارید خیلی عشق پخش میکنید که این بالا به خوبی حس میشه ! این اخرین اهنگ کاوری از ارکیتک مانکیز هستش به نام . u r mine ? ما امیدواریم که همه ی شما عزیزان روبعدا توی اجرای بزرگ شهر ببینیم! از همه شما به خاطر اینکه به ما اجازه دادید شب شنبتون رو شروع کنیم خیلی ممنونیم ."

اهنگ با گیتار هری که با صدایی که بیشتر از همیشه راک بود شروع شد . صدای درام هم به اون اضافه شد و در اخر هم لوییس که با دوتا دستش میکروفون رو گرفته بود به اونا پیوست . ملودی برام اشنا بود حتما توی یکی از البوم هایی بود که نایل این هفته بهم داده بود . این یکی از فوق العاده ترین اهنگایی بود که لیتل ناثینگز میتونست کاور کنه .

"باید بعد از اینکه تموم کردن بری سلام کنی ! من همیشه دلم میخواست بهشون بگم که کارشون فوق العادس " نایل با اون نشیخندی که هنوز روی لبش بود تشویقم کرد .

با هر کلمه ای که از دهنش میومد بیرون من مضطرب تر میشدم . پروانه ها به طرز افتضاحی توی شکمم میچرخیدن . خاطره ی اون چشمای سبز توی کابوس دوباره به ذهنم برگشت .که چطوری من تونستم اون پسر مو فرفری نه یک بار بلکه دوبار با سوال های بی ملاحظم ازار بدم .

شاید من باید از سبز شدن توی جاهایی که ممکنه باشه جلوگیری کنم؟ با اینکه عملی نبود....... یهویی فضا خیلی گرم به نظر میرسید خیلی مردم توی فضا بودن ، کلی فکر .

هزاران هزاران فکر و خاطره که کل هفته ی گذشته خیلی شدید سعی داشتم سرکوب کنم ، دوباره به ذهنم برگشتن . من واقعا نباید اینجوری بپرم وسط زندگیش .

"من......من نمیدونم...." از اونجایی که نگرانی تو چشمای نایل موج میزد به نظر میرسید که متوجه حال ناگهان اشفته ی من شده بود . حتما خیلی بد به نظر میرسم

"من فکر میکنم باید بری یکم هوا بخوری ."خیلی نصیحت گرانه گفت وقتی که نوک دماغمو نیشگون گرفتم به سادگی سرمو تکون دادم . لعنتی . اصلا انتظار نداشتم امشب با هری مواجه بشم و اگه دلیلی برای اومدم به اینجا بود این بود که سعی کنم اون پسر لعنتی رو فراموش کنم که قرار بود دیگه هیچ وقت نبینمش .

از نگاه هری

ضرب اهنگ توی تک تک رگام میدویید. متن اهنگ با تمام وجودم میدونستم که اینجا دقیقا جایی بود که اونا شکل گرفتن و تشکیل شدن . وقتی که لویس اون نوت فوق العاده رو با ملودی جوری نواخت که شرورانه به نظر میرسید لبخند زدم .

کنترلی که این پسر روی صداش داشت یه چیزی فراتر از این دنیا بود . اون خوش برخورده بود ، چهره ی گروه ، یه تصویر کلی . اینجا توی این بهشت تقریبا تونستم بزارم فکر امبر از ذهنم بپره به خاطر اینکه موزیک میتونست تک تک سلول های درحال لرزشم رو مشغول نگه داره ، شریک بودن توی چیزی مثل این مثل یه کار مقدس میمونه .
به طرز غیر قابل توصیفی به زندگی معنی میبخشه . من میتونستم یه دنیای جدید فقط با میکس کردن چندتا اهنگ بسازم

The JournalWhere stories live. Discover now