14.King Jay!

1.4K 137 25
                                    

د.ا.ن نیکول

ساعت 11 بود ک من بیدار شدم...احساس امنیت داشتم؛احساس میکردم بوی اونو گرفتم!
دلم میخاست قلبمو بهش هدیه بدم...درعوض قلبش رو بگیرم و بوسه بارونش کنم...
زول زده بودم ب چشماش...چشمای آبی ای ک حالا بسته بود...شاید قشنگتر بود موقع خاب...

اون آبیه...
جی آبیه...!

تکونش دادم تا بیدارش کنم...اون معتاد کافئینه؛تقریبا بدون کافئین هنگه...تو این چند وقت نشونم داد

نیکول:"جی...پاشو!من باید برم!"

تجربه بهم ثابت کرده بود ک باید برای بیدار کردنش عوضی باشم!

لبامو دسمت گوشش بردم و با زمزمه طوری ک لبام با گوشش تماس داشته باشه گفتم:"جی...!"

جی مث زامبی چشاشو باز کرد!

خندم گرفت اما سریع جمش کردم و گفتم:"دستاتو بردار من کار دارم!"

جی دستاشو شل کرد و من از حصار دستاش آزاد شدم...اگر درس نداشتم قطعا تا ابد پیشش میخابیدم!

سریع آشپزخونه رو پیدا کردم...قهوه رو کابینت بود،قهوه گذاشتم و برگشتم تو اتاق...تو دسشویی اتاق آرایش صورتم و دندونامو شستم و اومدم بیرون...لباسامو نیاورده بودم،برای همین دنبال اتاق سارا گشتم تا ی لباس ازش بگیرم!

صدای جیغ جیغاش از سمت ی اتاق میومد...

"تو کاری جز ب فاک دادن من نداری؟!"

خندم گرف اما جلو دهنمو گرفتم تا نفهمه من پشت درم!

اصن دلم نمیخاس موقع کار مزاحمشون شم...!!!

ب اتاق رفتم و جی رو بالشش بیهوش بود...اون دوتا حالت بیشتر نداره؛یا خابش میاد یا کافئین میخاد همینو بس!

جلو آینه بی سر و صدا موهامو مرتب کردم و با زدن کردم ضد آفتابم تموم کردم کارامو.

باز رفتم بیرون و وقتی دیدم صداهای مشکوکی از اتاق سارا نمیاد در زدم و منتظر شدم.

سارا:"بیا تو"

رفتم تو اتاق...

سارا با ی دست ملافه ای ک دورش بودو نگه داشته بود!

خندمو خوردم و ی لبخند زدم

نیکول:"سلام!"

جیمز:"اوه...سلام ببخشید اینجا ب هم ریخته س!"

نیکول:"خاهش میکنم!سارا من لباس باخودم نیاوردم اگه لباس هست میتونم ازت قرض بگیرم؟!"

سارا:"البته!!اتاق بغلی ک خالیه...کمدم اونجاس هرچی میخای بردار!"

نیکول:"ممنون!"

سریع بیرون اومدم!لبای سارا پف کرده بود و من حدسایی میزدم!!!

ب هرحال!

ب اتاقی ک سارا گفته بود رفتم...لباسای اون برام گشاد بود!اما چاره ای نداشتم

My Ciggarate(Lgbt)Where stories live. Discover now