د.ا.ن انجل
انجل:"فرد...هانی پاشو"
صبا قیافش انقد مظلوم و تودل برو بود ک هرشب،خدا خدا میکردم صب فردا زودتر از اون بیدار شم تا انقد نگاش کنم تا بیدار شه...!
ولی امروز فرق داشت
حسم چیزای خوبی نمیگفت.فلش بک،شب قبل
انجل:"فرد...میشه بری ازون پنکیکات درست کنی؟!"
فردریک:"محض رضای فاک انجل!!مگه من آشپز توعم؟!"
در حالی ک پاپ کورن جلوش بود و یه گوشه از کاناپه لم داده بود،از جام بلند شدم
رگ خواب این بشر دست خود خود من بود!چشمامو ازش برنداشتم و آروم،درحالی ک توی ی خط راه میرفتم بهش نزدیک شدم
بهش رسیدم،سرشو بالا آورده بود،حتی پلکم نمیزد
نگاهمو ازش گرفتم و پاپ کورنو گذاشتم رو میز...و نشستم رو پاهاش...آروم با جفت دستام موهاشو از صورتش کنار زدم
انجل:"نه تنها آشپز منی..."
سرمو آروم بردم تو گردنش،جوری ک نفسم ب پوستش بخوره زمزمه کردم:"همه چیز منی"
سرشو کج کرد سمت من...ب لبام نگاه میکرد
لبخند شیطونی زدم و منم ب لباش زول زدم تا نزدیکتر بیاد
شاید یه میلیمتر فاصله مونده بود
که خودمو کشیدم عقبانجل:"آ-آ!اول پنکیک!!!!"
فردریک:"اوه کامان...تو خیلی شروری انجل!"
از رو پاش بلند شدم و دوباره بالاسرش وایسادم
فردریک:"قبول"
با لبخند شیطانی خودم پاپ کورنشو برداشتم و رفتم جاش رو کاناپه نشستم و ادامه فیلمی ک پخش میشدو نگاه میکردم
که صدای شکستن اومد
انجل:"فرد!؟"
سراسیمه از جام بلند شدم و سمت آشپزخونه میرفتم
اجل:"فرد حالت خوبه؟!"
آشپزخونه توی دیدم اومد...و فرد دستشو ب یکی از کابینت ها گرفته بود و دست دیگش رو سرش بود
سمتش دوییدم
فردریک:"انجل...نیا همه چی خوبه!شیشه میره تو پات"
اما خیلی دیر بود...احساس کردم ک چن تا خورده شیشه رفتن زیر پام
چشمام ناخوداگاه جمع شد ولی چیزی نگفتم...فردریک حالش خوب بود؟!انجل:"چی شد!؟"
فردریک در حالی ک سرشو ب سختی بالا آورد گفت:"هیچی فقط سرم گیج رفت...زیادی جلو تلویزیون نشسته بودم...چیزی نیس!برو بیرون."
با لجبازی کنارش وایسادم و دستش ک داشت دورم میکرد رو پس زدم
انجل:"من پنکیک نمیخام...بیا بریم باشه؟!"
STAI LEGGENDO
My Ciggarate(Lgbt)
Fanfiction-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار ن...