د.ا.ن جی
از خاب بیدار شدم...و نیکول نبودبلند شدم و سر و وضعمو درست کردم...با ی نگاه دیگ ب آینه اروم در اتاقو باز کردم و بیرون رفتم
با ورودم،مکالمه هاشون قطع شدجی:"سلام"
جسیکا از جاش بلند شد و بغل من وایساد،عاروم با دست سمت جمع هولم داد و رو ب بقیه کرد
جسیکا:"خب،همگی!این جیه...جی!این مامانم،این بابام و اینم مارتین"
قبل ازینکه چشمم ب مارتین بیوفته با پدر و مادر جسیکا دست دادم و بعد،مارتین رو دیدم...
یه حس عجیب،حس آشنایی...ی چیز مسخره!مطممئنم اون چشمارو قبلن دیده بودم
از وقتی وارد اینجاشدیم،مغزم انقد درگیره ک سرم سخاد بترکه...حالاعم مارتین.
از بهت خارج شدم و باهاش دست دادم:"از اشناییتون خوشوقتم"
همه چیز تومغزم آشفته شده بود،حتی نقشه هامم بهم ریخته میدیدم!میشناختمش...میشناختمش!
باید یادم بیاد
مارتین:"منم همینطور"
غرور خاصی تو چهرش بود...یچیز ک اجازه نمیداد وجودشو درک کنی...یه پوشش،ی سنگر.
رو صندلی کنار نیکول نشستم،صحبت و زمزمه راجب چیزای مسخره ادامه پیدا میکرد و مغز من؛
دنبال ی نونه میگشت تا همه چیزو بهم ربط بده و درست کنهنیکول:"جی؟حالت خوبه؟"
سر تکون دادم،دستمو یواشکی گرفت...سعی کردم گرم باشم ولی با این همه دغدغه،نمیتونستم
ارامش داشته باشم
جی:"خوبم عزیزم"
دستمو رو دستش کشیدم،بعد کشیدمش کنار.جی:"نگران نباش"
از جام بلند شدم
جی:"جس؟کجا میشه ی قهوه درست کنم؟"جسیکا از جاش بلند شد و لباسشو مرتب کرد
جسیکا:"خودم درست میکنم"
نه جس!!دنبال بهونه ام تا تنها بشم
جی:"نه!"
جسیکا عجیب نگام کردجی:"میدونی ک قهوه های من بهتره!!!"
لبخند ب صورتش برگشت...تحسینش میکردم،تموم نگرانیشو میدونستم ولی داشت خیلی خوب
خودشو نگه میداشت
ب من اعتماد کرده بود...همشون اعتماد کرده بودن!و برا همین اینجا بودیم...
همه چی ب من بستگی داشتصدامو صاف کردم:"خب،همه میخورین؟!"
مامان جس:"بهت نمیاد بتونی چیزی درست کنی!!"
با خشمی گفت ک نشون از تنفرش ب من داشت!
بعضی چیزا هیچ دلیلی ندارن،منم ازش بدم میومدنیکول سعی کرد جو سنگینو ازبین ببره:"درواقع تنها چیزی ک بلده درست کنه قهوه س!البته...من
تضمین میکنم بهترین قهوه های قرنو درست میکنه!"
اگر در حالت عادی بودیم الان تو دلم یه عالمه قربون صدقش رفته بودم
YOU ARE READING
My Ciggarate(Lgbt)
Fanfiction-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار ن...