د.ا.ن نیکول
صب بلند شدم...تو یه اتاق غریبه...
خیلی طول نکشید تا بفهمم اتاق ساراس...دیشب تو پارتی بودیممست نکردم...اما سرم درد میکرد،ساعتو نگاه کردم
6 صبح بود...ب پشت برگشتم،دستای جی دور کمرم بود...واو!احتمالا قبل از من بیدار بود...چون با تکونای ریز من محال بود بیدار بشه!
جی:"سلام..."
خیلی پررو بود!دستاش دور کمرم چفت شده بود و ب پهنتی صورتش لبخند میزد!
چقدم ک تو بدت میاد:/
ب وجدانم گفتم خفه شه...چون دیشب خیلی فکر کرده بودم...
قرار نیست مثل رمانای قدیمی باشه...همونایی ک تا دونفر نزدیک هم میشن همه چی درست میشه و ب خوبی و خوشی زندگی میکنن...نه!
من مامانمو داشتم...کسی ک وقتی میفهمید دخترش ب یه دختر حس داره دلش میشکست...من حتی راضی نیستم اون ناراحت بشه!
باید باخودم روراست باشم...من این دخترپسرنمای جذابو دوس دارم...وقتی پیششم ارامش و هیجانو باهم تجربه میکنم...یا وقتی لمسم میکنه یه چیزی از تو قلبم میریزه پایین...بچه که نیستم؛میفهمم داره چی میشه...
باید جلوشو بگیری...
خدا میدونه چن بار این حرفو ب خودم زدم!
اما هردفه ک میبینمش اوضاع تغییر میکنه و همه قول و قرارام یادم میره...!جی:"هی...خیلی جذابم ک اینجوری زول زدی بهم؟!"
نیکول:"البته ک نه!خودتو چی تصور میکنی شفتالو؟!:/"
فاصلمون ب شدت کم بود!
نیکول:"سرت چطوره؟"
جی:"بد...افتضاحم!دیشب چی شد؟"
آب دهنمو قورت دادم...
نیکول:"ام...هیچی!تو مست بودی...سرت...سرت یهو درد گرفت...باهم اومدیم بالا...بعد خابیدیم...همین!"
جی:"عاها...راستش؛دیشب خابای عجیبی دیدم!"
اون صحنه هارو ب صورت خاب یادش میاد...مطمئنم همونارو میگه!ثنک گااااد عاااه!👌
نفس راحتی کشیدم و راحب خاب ازش نپرسیدم!
جی:"تو خیلی خوشبویی...:)"
همین چن تا کلمه باعث میشد قلبم بخاد از سینم بیاد بیرون...داری چیکار میکنی با من؟!
لبخندی زدم و سرمو کردم تو یقه م ...البته اگه میشد ب لباس زیرام گفت یقه:/
جی:"میشه بغلت کنم؟!"
با بهت نگاش کردم...اون صادق بود درست مثل یه بچه...لبخند شیطونی زدم و اون جوابشو گرفت...سرشو کرد تو گردنم و دستاشو محکم تر کرد
YOU ARE READING
My Ciggarate(Lgbt)
Fanfiction-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار ن...