20.Walls

1K 95 10
                                    

د.ا.ن سوم شخص

جسیکا و روبی تو ماشین روبی رفته بودن...البته ن برای اینکه جایی برن!!

روبی:"خب اینم از فندکم...حاضری پرنسس؟!"

جسیکا:"عاره!"

باهم از ماشین پیاده شدن...

روبی:"خب...مکنه یکم واسه کلاسا دیر کنیم!ولی مجبوریم ک پیاده بریم"

جسیکا:"مهم نیست،رو...بزن بریم!"

روبی دست جسیکارو گرفت و باهم سمت بیرون کالج رفتن...جسیکا مثل بچه های دوسآله ای ک دست مامان باباشونو گرفتن با شوق کنار روبی راه میرفت!

از محوطه ک خارج شدن روبی شروع کرد داخل کوچه های باریک و دورافتاده رفتن...کوچه پس کوچه هارو رد میکرد و جسیکا با اینکه گیج بود سعی میکرد راهارو یادش بمونه...

روبی:"خب بیبی...رسیدیم!"

جسیکا میخاست بگه ک اینجا چیزی جز چن تا دیوار نمیبینه ک چشمش ب دیوار سمت چپش افتاد...

ی دیوار بزرگ با یه عالمه کلمه و دستخط های مختلف...جسیکا میتونست دست خط روبی رو روی دیوار تشخیص بده...اسم خودشو بین اون همه کلمه پیدا کرد...

Dear Jess...

مطمئن بود ک این تمام قضیه نبود!با چشماش دنبال کلمه های دیگه میگشت ک جمله شو کامل کنه اما کلمات درهم و برهم بودن و تو جهت های مختلف نوشته شده بودن

جسیکا:"اون خط توعه!"

روبی:"عاره جس...اینا چیزایین ک ما حس میکردیم"

جسیکا:"ما؟"

روبی:"من و جی...اینجا جایی بود ک وقتی جفتمون سردرگم میشدیم و حالمون بد بود میومدیم،جمله هارو بهم ریخته مینوشتیم!سعی میکردیم احساسمونو تو کلمه ها خلاصه کنیم...اونایی ک بدخطه خبر از روزای بد میده و اونایی ک خطش بهتره حال بهترو نشون میده...!"

جسیکا:"تو حالت خوب بوده!"

جسیکا دوباره ب اون دوتا کلمه اشاره کرد و ذوق کرد!

روبی:" واسه این حال خوب دلیلی جز بودن تو نیس!خب...بازم هست."

جسیکا میفهمید ک اون زیاد دوس نداره راجع ب احساساتش صحبت کنه و سریع موضوعو عوض میکرد...روبی و جی هردو تودار بودن اما تفاوتش این بود ک کلمه های روبی رو باید با تلاش بدست میاوردی اما جی حتی بوجود اومدن کلمه ها و گنجونده شدن اونا توی صداش رو مدیون عشقش میدید و باهاش حرف میزد.

روبی دوباره چند تا کوچه رو پیچید و تو ی جا وایساد...اونجا رو نقاشی کرده بودن...نقاشیای مبهم

صورت هیچکدوم از کرکتر ها مشخص نبود.

روبی:"اینم یکی دیگه...کدومش ماییم؟!"

My Ciggarate(Lgbt)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang