یه هفته بعد.
د.ا.ن نیکول
نیکول:"مگه من صب قهوه درست نکردم؟!"
جی:"میدونم درست کردی...تهشم دراوردم ولی واقن فک کردی اون حجم کافیه؟!گاااد تو ی هفته س هرروز همینو میگی!"
درواقع پرسش انکاری بود!جوابشو میدونستم...البته ک نبود!اون ی معتاد تمام عیار بود...
به عبارتی coffee freak!خیلی نگذشت ک فهمیدم جسیکا و روبی نیومدن...پس منم و جی...!
تو کافه نشسته بودیم...همون کافه ای ک وقتی سرم گیج رفت منو اورد توش...همونجایی ک قلبم برا اولین بار جرقه زد!خب بعد از اون پیشنهادش واسه کافه و قهوه و تقریبا تو کل این 1 هفته ما اینجا بودیم.
جی میدونست ک من قهوه ترک میخورم...یه قهوه ترک و ی اسپرسو برای خودش سفارش داد
نیکول:"چرا اسپرسو؟!"
جی:"بدلیل 'چرا ترک؟!' "
نیکول:"چون خوبه طعمش...!"
جی:"معلومه ک اسپرسو بهتره:/"
اون چی گف؟!اسپرسو بهتره؟!
نیکول:"اصن اسپرسو رو میشه خورد؟!خو از بس ک تلخههه!"
جی:"عاخی تیتیش مامانی!"
نیکول:"خودتی!"
دیگه چیزی نگفتم تا اینکه جی سکوتو شکست
جی:"من چ رنگیم نیکول؟"
بدون اینکه فکر کنم گفتم:"آبی."
جی:"تو بنفشی!"
نیکول:"افتخار میکنم!"
جی:"شاید این طرز فکر ب اولین بحثمون راحب رنگ برمیگرده...!"
سوالی نگاش کردم تا ادامه بده
جی:"یادته گفتی مگه بهتر از بنفش داریم؟!و من گفتم آبی...خب!شاید ازون ب بعد مظهر بنفش و آبی شدیم برای هم."
سرتکون دادم...راست میگفت،شاید یکی از دلایلش این بود
اما دلیل اصلیش این نبودنیکول:"درسته...اما همش این نیس.تو میتونی سرد باشی مثل یخ...تو میتونی منجمد باشی یا آبیو ب حرارت آتیش دربیاری...تو آبی ای...خود آبی!"
جی:"حق با توعه."
یادم نمیاد تاحالا راجب احساساتش صحبت کرده باشه...شدیدا میخام بدونم احساسش ب من چیه اما...
نمیتونم ازش بپرسم...اگه پسم بزنه چی؟خر نباش نیکول...اون کاملا ضایع رفتار میکنه!
اوه...مثلا؟!
مثلا کدوم دوستی میگه تو خیلی خوشبویی و تو بغلت میخابه؟!
یه دلیل قانع کننده تر میخام
VOCÊ ESTÁ LENDO
My Ciggarate(Lgbt)
Fanfic-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار ن...