19.Payment

1.1K 105 3
                                    

د ا ن نیکول

تو راهرو راه میرفتیم تا ب کلاسا برسیم...ی چیزایی تو دلم بود ک نمیتونستم بگمشون

یه چیزایی حس میکردم ک تو کلمه ها نمیگنجید...کلمه ها دیگه جوابگو نبودن...میخاستم بگم اما نمیشد!
چشمام سعی میکردن حرف بزنن اما من با لجبازی ب زمین میدوختمشون

شاید میترسیدم اونو از دست بدم.

دستمو تو حلقه دستش شل کردم...فک میکردم حواسش نیس،چون داشت با روبی حرف میزد و میخندید...
اما حواسش پیش من بود...دستمو محکم تر گرفت و سرشو سمت من برگردوند...چی میتونستم بگم؟!
نگاش کردم...اون مهربونه،خوشگله،جذابه،اون عاشقه...و این از همه مهمتره

چ بهونه ای جز اینکه دوسش دارم داشتم تا نزدیک شم و ببوسمش؟!

همه چیز تو چشمای اونه...سفیدی روز و سیاهی شب...چشماشو ک میبنده دنیا آروم میگیره...بچه ی لجباز زندگی دست از نق نق برمیداره و ب حرفای ناگفته من گوش میکنه تا بخابه...!

من خم شدم تا ببوسمش...اما اون از راه رفتن دست برداشت...وایساد تا منو ببوسه،وسط راهرو...شاید میخاست نشون بده حسشو...شاید میخاست بگه ک مهمم براش!هی قلبم!عاروم بگیر...اون مال توعه.

روبی:"هوووووو!"
جسیکا:"هوووووووووو!"
با خنده ازش جدا شدم...دوباره نگاش کردم،چشماش نیمه باز بود.

نیکول:"زهرماااار!"

جی:"میدونین ساعت چنده؟!"

جسیکا:"عارره یه دیقه ب کلاس!"

جی تا چند قدمی کلاسش بود ولی کلاس من ته راهرو بود!

جسیکا:"خب نیکول بیا بریم دیگه!"
دست منو کشید...با بی میلی باهاش همراه شدم...عاروم عاروم تا عاخر راهرو رفتیم ک احساس کردم دلم واسه اون موجود آبی تنگ شده!

نیکول:"جیییی!"

برگشت سمتم...همه راهی ک رفته بودمو با بازیگوشی برگشتم و سمتش دویدم!
وقتی بهش رسیدم محکم بوسیدمش!

نیکول:"خب دیگه حالا خدافز!"

و دویدم تا ب کلاس برسم!
جی میخندید و داد میزد!

جی:"تو دیووونه ای!"
نیکول:"تقصیر توعههه!"

دیگه جسیکا نزاشت کاری کنم.منو کشید توی کلاس ب طوری ک تعادلم بهم خورد و یه وری رفتم تو کلاس!

جسیکا:"خاک تو سرت اول صبی چی میزنی میای کالج؟!"

نیکول:"بغل جی:)"

جسیکا زد تو سرم:/

جسیکا:"خل شدی رفت بابا معلوم نیس کی چیز خورت کرده!"

نیکول:"جسیکااااا!"

جسیکا:"بهتره خفه شیم الان استاد میاد!"

My Ciggarate(Lgbt)Where stories live. Discover now