د.ا.ن جی
خوشبختانه تو خیابون سگ پر نمیزد و روبی هم گازشو گرفته بود!
سارا آدرسو تکست کرده بود و جسیکا روبی رو راهنمایی میکرد
آروم ب نیکول گفتم:"چیزی خوندی دارلینگ؟"
نیکول:"یکمی."
انگشتاشو رو مال من گذاشت و لباشو ب گوشم چسبوند:"دلم واست تنگ شد!"دستشو آوردم بالا و بوسیدم...چشماشو نگاه کردم و گفتم ک دل منم براش تنگ شده بود.
سرشو رو شونم گذاشت،با انگشتام بازی میکرد
نیکول:"بنظر چی شده؟؟"
جی:"چیزی نشده...خودش گفت فقط پاش شکسته ولی بهوش نیومده...اون فقط نمیتونه تحمل کنه،میفهمی ک؟"
نیکول:"اگه تو جای اون بیهوش بودی من مرده بودم!"
جی:"خدا نکنه"
دستشو بالا آوردم و بند بند اشنگتاشو بوسیدم
نیکول:"دوست دارم"
جی:"منم دوست دارم!"
جسیکا:"بچه ها...من حتی تو این شرایطم شیپتون میکنم!"
نیکول:"انقد مارو دید نزن...سرت ب کار خودت باشه جسیکا!!"
روبی:"با همسرم درست برخورد کن!"
جی:"توعم همینطور روبی!"
نیکول:"کی همسرت شد روبی؟!"
روبی:تابستون سال بعد قراره عروسی کنیم!"
جسیکا با ذوق سر تکون داد:"تو باغ...با کلی ژله و خوراکی و مارتینی...شماهام میاین تبریک میگین ب من!"
نیکول:"احساس عذاب وجدان دارم ک جیمز رو تخت بیمارستانه ساراعم داره جون میده بعد ما داریم همو شیپ میکنیم!"
جی:"چیزی ک نشده!سارا دوسش داره طبیعیه ک الان انقد حالش ناجور باشه"
روبی ماشینو نگه داشت
روبی:"خب دیگه...رسیدیم پیاده شین،سریع"
پیاده شدیم ولی نیکول دستمو ول نکرد.
وارد بیمارستان شدیم...سریع سمت پیشخوان رفتیم و اسم جیمز رو جسیکا ک منشی گفتمنشی گفت ک طبقه دوم،ته راهروعه...ماعم تا خود راهرو دوییدیم
وارد راهرو ک شدیم سارا داشت سراسیمه راه میرفت...چشماش از گریه باز نمیشد؛میتونستم تصور کنم ک سرش چقدر درد میکنه!نیکول با دیدنش دست منو ول کرد و رفت تا بغلش کنه
نیکول:"همه چی درسته...نگران نباش"
همه یکی یکی سارا رو بغل کردیم و هرکدوممون سعی میکرد ک آرومش کنه
سارا:"ممنون ک اومدین...نمیدونم چی بگم."
YOU ARE READING
My Ciggarate(Lgbt)
Fanfiction-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار ن...