۶.چرا بابام؟!

7.1K 1.4K 847
                                    

پیشنهاد آقای پارک برای پارتنر بکهیون بودن خیلی زود و زیاد و یهویی بود؟
خب من اصلا اینطوری فکر نمیکنم!

تمام اون شونزده روزی که بکهیون تمام تلاشش رو میکرد تا بتونه املای درست "مشتق" رو به ییشینگ یاد بده ، پارک چانیول نخ بکهیون رو گرفته بود و تا جاییکه جا داشت میکشید!

چطوری؟
برگردیم به شونزده روز پیش ... بعد از اینکه بکهیون زیر نگاه کاووشگر چانیول اعتراف کرد که یه گی سینگله و توی چشمهای چانیول ستاره درخشید.

چانیول مرد بیخودی مغروری نبود ، خب البته با توجه به امتیازهایی که داشت استانداردهای بالایی هم برای ایجاد رابطه داشت ولی هیچکدوم بیخودی نبودن!

به سطح مالی و اجتماعی خانواده ی کسی که میخواست وارد دایره ی دوستاش -و حتی شاید تختش- بکنه توجه آنچنانی ای نشون نمیداد.

چهره و هیکل هم خب خودش به اندازه ی کافی خوب بود ولی این دلیل نمیشد بقیه رو بر اساس چهره و هیکلشون قضاوت کنه ، چانیول داشت دهه ی چهارم زندگیش رو میگذروند و همین باعث شده بود دید عاقلانه تری به زندگی و روابط داشته باشه!

در نتیجه وقتی بعد از شیش ماه زندگی مجردی و بدون پارتنر احساسی بالاخره بنا به دلایلی -که شما تا حدودی میدونید چه دلایلی ان- تصمیم گرفت دوباره وارد رابطه بشه شرایط رو برای تصمیم گیری سخت ندید.

یه پسر مجرد روبروش نشسته بود که تحصیلات خوبی داشت ، اخلاقش خوب به نظر میرسید و چهره ش باعث میشد دلش بخواد یه پسر دیگه داشته باشه که بکهیون باشه و مهمتر از همه اینکه برخلاف بقیه ی معلمهای ییشینگ به ایجاد روابط صمیمانه باهاش مشتاق بود.

البته این فانتزی های پسری مثل بکهیون داشتن اصلا باعث نمیشد که بهش کشش جنسی نداشته باشه -شاید واقعا کینکش ددی بیبی عه!- چون مطمئن بود دو سه باری نگاه میخکوب خودش رو به زور از لب ، باسن و رون اون مرد جوون گرفته.

یکی از مهمترین دلایلش هم میتونست روی خوش نشون دادن پسر نوجوونش به بکهیون بوده باشه.

بالاخره چانیول مرد بالغی بود که جدا از جبر مادرش نیازهای مختص خودش رو داشت و دور از ذهن نبود با کسی توی رابطه باشه ولی حساسیت های پسرش و نگرانی های دوستهاش اجازه نمیدادن با فراغ بال انتخاب و رابطه برقرار کنه.

و الان بزرگترین معضلش رو یه جورایی حل شده میدید ، چانیول تاحالا ییشینگ رو با هیچکسی اینطوری صمیمی اونم فقط توی دو روز ندیده بود.

پس فقط نیاز به زمان داشت تا بکهیون رو بیشتر بشناسه و وقتی تصمیمش قطعی شد خیلی محترمانه ازش درخواست کنه تا باهم وارد رابطه بشن.

به هرحال چانیول هیچ حس فضایی اشتیاقی به بکهیون نداشت که این صبر کردن رو براش سخت کنه ، بکهیون براش فقط یه گزینه ی مناسب بود و تجربه ی زندگی بهش ثابت کرده بود توی تصمیمگیری های حساسش عجله نکنه.

📚Teach Me If You Can🍕Where stories live. Discover now