صدای بوق های منظم و بالا پایین رفتن دستگاهی که اکسیژن رو به ریه های ناتوان روی تخت هدیه میکرد توی گوشش میپیچید.
دستش رو جلو برد و آروم روی دست ییشینگ گذاشت. سرد بود و سرمای وحشتناکی کل وجودش رو پر کرد.
احساس میکرد از آخرین باری که چشمهای براق ییشینگ رو دیده صد سال میگذره.
همه چیز خیلی سریع گذشت. به طوری که بکهیون حتی باورش نمیشد الان دو هفته از روزی که چانیول از بیمارستان بیرون انداختش میگذره ، دو هفته ای که مخفیانه به دیدن ییشینگ میومد.دیدن ییشینگی که یک ماه از بیهوش شدنش میگذشت.
**
چانیول با استرس آخرین در موجود توی خونه رو باز کرد و توی فضای پنج شیش متری انباری داد زد: ییشینگ.
بکهیون متوجه استرس بیش از حدش نمیشد. ییشینگ یه پسر نوجوون عاقل(!) 17 ساله بود نه یه بچه ی 17 ماهه.
چانیول یه طورایی باور نمیکرد ییشینگ از خونه بیرون رفته باشه. حاضر بود متر به متر خونه رو بگرده و باور نکنه ییشینگ با وجود اینکه در جریان حساسیت هاش بود از خونه بیرون رفته.
چانیول همونطور که از ورودی انباری دور میشد دستش رو به صورتش کشید و نالید"یعنی کجاست؟!"
روی دو پله ی نزدیک به انباری نشست. بکهیون که تا الان درسکوت به نگرانی جنون وار چانیول خیره بود با استرس کنارش نشست و دستش رو روی شونه ش گذاشت و فشار آرومی داد.
"آروم باش... بچه که نیست... شاید رفته یه چرخی اطراف بزنه!"
چانیول چشمهای سرخ و نگرانش رو به بکهیون داد"تمام وجودم حالش بده بک. آره بیرون رفتن ییشینگ منطقیه و حتی اگر براش خطرناکه نباید حساس باشم ، ولی حال لعنتی من بده! و دارم از استرسی که نمیدونم دلیلش چیه میمیرم!"
بکهیون نمیدونست چی باید بگه. شاید این یه ربط مستقیم به مخالفت چانیول برای مدرسه رفتن بک داشت.
نمیدونست چرا پرسیدن این سوال براش سخته.
"چرا انقدر روی بیرون رفتن ییشینگ حساسی؟"چانیول که صورتشو توی دستش پنهان کرده بود نفس عمیقی کشید و نگاه عصبیش رو به چشمهای بکهیون داد"بهت نگفته؟!"
بکهیون با بهت سرش رو به دوطرف تکون داد. نمیدونست ممکنه دلیل خیلی بزرگی پشت این حساسیت چانیول وجود داشته باشه. ییشینگ چیزی بهش نگفته بود.
چانیول لب پایینش رو خیس کرد و زمزمه کرد:شینگ مریضه.
ابروهای بک ناخودآگاه بالا رفتن و منتظر ادامه ی حرف های چانیول در سکوت به نیمرخش خیره شد.
_نمیدونم چرا دوست ندارم راجبشون حرف بزنم. انگار مثلا اگر اسمشونو نیارم پسرم حالش خوب میشه.
ESTÁS LEYENDO
📚Teach Me If You Can🍕
Fanfic[فصل اول کامل شده] [توقف موقت فصل دوم] FICTION : Teach me if you can😌 COUPLE :چانبک 🔥 GENRE : کمدی ، فلاف ، اسمات AUTHOR : #صفید #on_going NC+18🔞 📚 STORY IS ABOUT : بیون بکهیون معلم غیر رسمی سفارت مامور میشه تا کمک کنه پسر یکی از اشرافزاد...