۱۳.چانهون پروداکشن°2°

6K 1.1K 686
                                    

از اونجایی که احساس میکنم احتمالا این یک هفته فاصله باعث شده داستانو یادتون بره بهتون پیشنهاد میکنم دوباره چانهون پروداکشن یک رو بخونید.

اگرم گشادی بهتون غلبه کرده میتونم فقط در حد یه یادآوری کوچیک انجام بدم که الان چانیول درحالیکه بکهیون از پشت بهش آویزونه وارد ویلای تاریک لیورپولشون شد.

چرا ویلا تاریکه؟

***

_این مسخره ترین کاریه که ممکنه تو زندگیم انجام بدم.

اولیویا همونطور که به تیشرت توی دستش با بهت نگاه میکرد زیر لب زمزمه کرد. ولی صداش رو همه شنیدن. سهون دهنش رو باز کرد تا موافقت کنه و تلاش های نهاییش برای به هم زدن نقشه ی ییشینگ و جونمیون رو عملی کنه که سولار با لحنی که انگار همین الان خبر قبولیش توی دانشگاه هاروارد رو بهش دادن با لبخند گشاد معروفش و صدای زیادی بلندش که به نظر میرسه بلندگو قورت داده گفت:

_ولی این خیلی هیجان انگیزه. دوست دارم دور تا دور خونه رو دوربین کار بذارم و عکس العمل چانیول رو ببینم.

اولیویا چشم غره رفت و سهون مشتاق و امیدوار به جونمیون که با گوشه ی لب بالا به سولار نگاه میکرد خیره شد. نگاه جونمیون که به صورت احمقانه ش افتاد گفت: هیونگ ببین این ایده چقدر احمقانه س که حتی سولارم ازش خوشش اومده.

هرچند مطمئن نشد جمله ش رو کامل کرده باشه چون کوسن سبکی با بیشترین شدتی که میتونست بگیره از پشت به گردنش کوبیده شد.

حقیقتش جونمیون الان که به دور و برش نگاه میکرد به این نتیجه میرسید برای سومین بار توی زندگیش یه حماقت بزرگ کرده و به حرف و نقشه ی ییشینگ گوش داده.

یه تولد کودکانه با کانسپت چانهون. اونم عکسی که چانیول به طرز عجیبی باهاش پدرکشتگی داره ، در حالیکه توی اولین روزهای ورودش به یه رابطه ی جدیده و از قضا همسر سابق و مادر بچه ش هم توی اون مهمونیه... یه خورده خب... نه لعنت بهش حتی بیشتر از یه خورده ایده ی احمقانه به نظر میرسید.

از ظهر که ییشینگ بکهیون و چانیول رو از خونه بیرون برده بود در جریان نقشه ی از خیلی وقت پیش برنامه ریزی شده ی ییشینگ قرار گرفته بود. حتی برای کمک رفته بود و لباسها و کاستم های سفارشی ییشینگ رو از مغازه گرفته بود و حالا که به تعدادشون و رفت و آمد عجیب غریب کارگرهای خونه نگاه میکرد احساس میکرد تولدی که ییشینگ در نظر گرفته ، یه خورده بزرگتر از "فقط یه تولد جمع و جوره چند نفره س که مطمئنم دد خیلی ازش لذت میبره هیونگ"عه.

بیشتر به نظر میرسید" یه تولد بزرگ با کلی مهمون که مطمئنم چانیول با حضور پیدا کردن توش سکته میکنه و همه ی اموالش رو برای گربه ی بدون اسم و پسر بدون عقلش میذاره!" باشه.

📚Teach Me If You Can🍕Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora