وقتی بکهیون اومد مدرسه، مثل یه به هم ریختی کامل به نظر میرسید.
شب نتونست بخوابه، پس ساعت 4 صبح خوابید و 6:45 بیدار شد که دیر بود. با بی دقتی لباس پوشید، از در زد بیرون و یادش رفت که صبحونه حتی وجود داره.
سهون بدون برنامه ریزی قبلی، دم در منتظرش بود و وقتی بکهیون رسید، پسر بلندتر دستشو دور شونه ش انداخت.
بکهیون لم داد بهش و آه کشید. از اینکه کسیو داشت که بدون مشکل بهش تکیه کنه، خوشحال بود.(کیونگسو خیلی کوتاه و ضعیف بود.)
با اون کاپل شیطانی مواجه نشده بودن و بکهیون از این بابت خوشحال بود.
وقتی به کلاس رسیدن، به همون حالت وارد شدن و کسایی که داخل بودنو متعجب کردن.
تنها کسی که تعجب نکرده بود، چانیول بود. چون چیزای دیگه ای توی ذهنش داشت و وقتی اون کاپلو دید، نمیتونست به اونچیزا کمتر اهمیت بده.
بکهیون تا جای ممکن، دور از چانیول نشست و توی صندلیش فرو رفت. کل وقت کلاس، حتی سرشو نچرخوند و تمام توجهشو به یادداشت کردن و معلم، جلب کرد.
وقتی کلاس تموم شد، بکهیون منتظر سهون موند و وقتی منتظرش بود، بالاخره نگاه کوتاهی به صورت چانیول انداخت.
بازیکن بسکتبال خوشحال و شاد به نظر میرسید.
احتمالا کنار بکهیونی که چهره ی تیره ای داشت، مثل خورشید به نظر میرسید.
بکهیون با تلخی فکر کرد؛ چرا اون بعد از اون حرفایی که درموردم زده، خوشحاله؟ آرزو کرد که چانیول بخاطر اینکه توی امتحان نمره ی بدی گرفته یا دوست دختر احمقش باهاش به هم زده، ناراحت بود.
کلاسای بعدی زود تموم شدن و بالاخره وقت ناهار رسید. بکهیون بخاطر غذا منتظر وقت ناهار بود. ولی واقعا نمیخواست پشت میز بشینه.
سهون بهش قوت قلب داد:
-اوه بیخیال، بیا بریم! وقتی من اینجام، چانیول نمیتونه بهت صدمه بزنه.
بکهیون لب پایینیشو گاز گرفت و به تصمیمش فکر کرد.
-به هر حال بینتون میشینم. مشکلی پیش نمیاد.
بکهیون آه کشید:
-باشه...
اون تصمیم اصلا اهمیت نداشت چون چانیول اصلا موقع ناهار نیومد. جونمیونم همینطور.
بکهیون یکم حس ناامیدی کرد ولی در عین حال خیالش راحت شد که میتونه توی آرامش بخوره.
با غذای کافه تریا شکمشو پر کرد و قبل از اینکه حتی متوجه شه، وقت ناهار تموم شده بود.
سهون و بکهیون در حالی که از بیکاری حرف میزدن، سمت کلاس رفتن. حالا بکهیون حس بهتری داشت چون دیگه گرسنه نبود.
YOU ARE READING
Take a Chance
Romance• Persian Translation 🔥 فیک ترجمه ای توسط چانبک وورلد 📎 Telegram Link: @chanbaekworld ✨ نویسنده : ParkBacon 📎 Wattpad Link: https://www.wattpad.com/story/64304564-take-a-chance مترجم : OhMinA خلاصه: چانيول كاپيتان تيم بسكتبال دبيرستان پيوجونه. ...