بکهیون پرید،
و افتاد.
شکست خورد.
توپ فقط چند میلیمتر با دستش فاصله داشت ولی بازم یه جوری به نظر میرسید انگار یه دنیا باهاش فاصله داشته.
یه دنیا باهاش فاصله داشت و بکهیون داشت با یه قایق مقوایی موقتی، دریاها رو طی میکرد. امواج خیلی قوی بودن و چسب قایق بکهیون، داشت باعث شکستش میشد. تا آخرین ثانیه به تلاشش ادامه داد، تا وقتی تاریکی های آب، اونو توی خودش فرو برد، به پارو زدن ادامه داد.
افتاد، سر انگشتاش حتی سطح توپو هم لمس نکردن، ساعدش روی زمین زیرش خراشیده شد، به دنبالش بدنش محکم روی زمین فرود اومد و چند متر دیگه غلت خورد.
توپ دقیقا کنار سرش به زمین خورد، به طرز مسخره ای از بالای سرش رد شد و انقدر قل خورد تا به دیوار برخورد کرد.
نه...
با صورتش روی زمین و دستاش که از هم باز کرده بود، حس کرد وحشت درونش رشد کرده.
کافی نیست.
وقتِ کافی نداریم.
داور سوتو زد و بکهیون میدونست...
تموم شد.
داور گفت:
-رفت بیرون!
بکهیون همونجا دراز کشید، ذهنش خالی شد، حس کرد اشکای خشک توی چشماشو پر کردن.
صدای بیپ بیپ تایمرو شنید که میفهموند پنج ثانیه مونده.
نتونستیم ببریم.
من نتونستم.
من باعث شکستشون شدم.
توی اون پنج ثانیه ی آخر، حس میکرد خدا داره به ریشش میخنده و میگه که هیچوقت قرار نبوده برنده شه.
و بکهیون افکارشو باور کرد، چون اون هیچوقت کافی نبود. هیچوقت برای خودش، برای خانواده ش، برای دوستاش یا برای کسی که فکر میکرد توی دنیا مهمترینه، کافی نبود.
قلبش درد گرفت، سرشو چرخوند و به توپ بسکتبال نگاه کرد که کنار دیوار بود. توی این لحظه، اصلا حتی نمیخواست دیگه به چیزی فکر کنه.
تایمر زنگ خورد، اونموقع بکهیون دنیا رو برای لحظاتی ساکت کرد و توی نفرت از خودش و ناامیدی غرق شد.
تمام اون تلاشای بی فایده شون توی دستای خالیش افتاده بودن و بکهیون انداخته بودشون دور و یه جای دیگه پخششون کرده بود.
حس باخت به سرعت داشت به دام مینداختش و بکهیون با بی حسی به توپی که نتونسته بود بگیرتش خیره شد، به توپی که باعث شده بود همه چیو از دست بدن.
به شدت دلش میخواست به همه چی لگد بزنه، داد بزنه و مشت بزنه توی صورت خودش که انقدر توی همه چی افتضاح و ضعیفه. ولی اگه هم میخواست که اینکارارو بکنه، همه ش رفت توی مغز مرده ش و یه دونه از ماهیچه هاشو هم تکون نداد.
YOU ARE READING
Take a Chance
Romance• Persian Translation 🔥 فیک ترجمه ای توسط چانبک وورلد 📎 Telegram Link: @chanbaekworld ✨ نویسنده : ParkBacon 📎 Wattpad Link: https://www.wattpad.com/story/64304564-take-a-chance مترجم : OhMinA خلاصه: چانيول كاپيتان تيم بسكتبال دبيرستان پيوجونه. ...