چانیول به گوشیِ توی دستش نگاه کرد، میخواست بکوبتش توی دیوار یا اینکه با دستای خودش بشکونتش و گلوی جونگده رو با تیکه هاش جر بده.
همش تقصیر خود احمقش بود، چند لحظه گوشی لعنتیشو ول کرده بود تا اینکه توسط اون جن، دزدیده شده بود : کیم جونگده.
بالاخره، همه چی اینجوری شروع شده بود، اینجوری توی کارای دارا گیر افتاده بود، اینجوری همه ی اون دروغا از دهنش بیرون اومده بودن، این باعث شده بود بکهیون تمام اون اشکارو بریزه.
عصبانی بود، خیلی، خیلی عصبانی. ولی ناراحتم بود. حس میکرد ناراحتی قورتش میده، مثل کاری که با کسی که خیلی واسش مهم بود، کرده بود.
ناراحتی خفه ش کرد و با اینکه حس کرد اشکاش میخوان بیرون بریزن، هیچوقت اینجوری نشد. تنها چیزی که باقی مونده بود، حس ناتوانی واسه انجام هر کاری بود، بیچارگی، غم و دردی که مثل چاقو، با هر ضربان قلبش احساس میکرد.
هر وقت چشمش به بکهیون افتاد، مستقیم توی فکر فرو رفت. تمام چیزی که بهش فکر میکرد این بود که چطور ممکنه همه چیز تغییر کنه، و این خیلی دردناک بود.
اونروز یکم قبلتر، وقتی با دارا، جونگده رو تهدید کردن که دوربینشو که با مشکلات زیادی به دست اورده بودن، میشکنن، گوشیشو پس گرفته بود.
پس در آخر، بدون اینکه حتی کل شرط بندیو انجام بدن، دارا 200 دلار گیرش اومده بود و چانیول هم گوشیشو پس گرفته بود.
اینو یه برد حساب میکرد ولی جوری که جونگده همه چیزو خراب کرد، پس گرفتن گوشیش حتی ارزش اون یکی خرابکاری که اتفاق افتاده بود رو نداشت.
صبح پنجشنبه بود و چانیول آه کشید چون این آخرین روز قبل از آخر هفته بود(جمعه رو تعطیلی داشتن). کمدشو باز کرد و دقیقا همونموقع گوشیش زنگ خورد.
از جیبش درش اورد و لحظه ای که جواب داد، صدای آشفته ی مامانشو شنید.
-چانیول، اون(دختر) بهت نیاز داره.
🏀
از اتوبوس پایین پرید و با قدمای سنگین، دوید توی بیمارستان. وقتی بالاخره رسید داخل، نفس نفس زد.
پرستارا شناختنش و گذاشتن بره توی اتاقی که تا حالا بیشتر از 12 بار رفته بود داخلش. قبل از اینکه بره توی اتاق، یه دکترو دید.
دکتر توضیح داد:
-چانیول، این ممکنه آخرین باری باشه که بیدار میشه...
چانیول سرشو تکون داد و همین الانشم ترسو توی شکمش احساس میکرد.
-قبل از اینکه فوت کنه، ممکنه فقط یه هفته توی حالت بیهوشی بمونه...
قبلا، چانیول از دکتر خواسته بود که زود همه چیو بهش بگه، حقیقتو بگه و از موضوع اصلی طفره نره.
YOU ARE READING
Take a Chance
Romance• Persian Translation 🔥 فیک ترجمه ای توسط چانبک وورلد 📎 Telegram Link: @chanbaekworld ✨ نویسنده : ParkBacon 📎 Wattpad Link: https://www.wattpad.com/story/64304564-take-a-chance مترجم : OhMinA خلاصه: چانيول كاپيتان تيم بسكتبال دبيرستان پيوجونه. ...