چانیول شروع به حرف زدن کرد:
-بکهیون.
دستاشو بالا برد که نشون بده بی خطره:
-میتونم توضیح بدم.
بکهیون دهنشو بسته نگه داشت و منتظر چانیول موند تا چیزی بگه که یه جوری اتفاقی که جلوش افتاده بودو مفهوم کنه.
-ما – اوم...
چانیول سعی کرد توی سرش چند تا کلمه پیدا کنه که بتونه کاری که داشت انجام میدادو توضیح بده، ولی واقعا، هیچ کلمه ای نبود.
کیونگسو سطلی که دستش بودو آروم گذاشت روی زمین و آهسته رفت سمت بکهیون.
دست بکهیونو گرفت و گفت:
-بکهیون، باید باهام بیای...
شروع به کشیدن بکهیون دنبال خودش کرد و بکهیون وقتی از گیجی در اومد که دیگه نمیتونست چانیولو ببینه.
در حالی که تقلا میکرد تا از چنگ کیونگسو در بیاد، بلند گفت:
-کیونگسو، ولم کن! اصلا تو چرا اینجایی؟ چه خبره؟!
-ببخشید ولی این کار به نفع خودته.
قبل از اینکه بکهیون بتونه ازش بپرسه چی داره میگه، توی یکی از کمدای سرایدارا هول داده شده بود و در توی صورتش بسته شده بود.
وقتی شنید در از اونور قفل شد، داد زد:
-کیونگسو!
در حالی که به در میکوبید، فریاد زد:
-بذار بیام بیرون!
-بکهیون، اگه آروم بمونی آزادت میکنم.
-دوست شرور احمق! بهتره تا دو ثانیه ی دیگه برگردی!
بعد از اینکه یکم صبر کرد، صدای قدمای کیونگسورو شنید که دور میشد و با شکست، آه کشید.
پشتشو به در تکیه داد، نشست روی زمین و فکر کرد چی توی باشگاه دیده بود.
تمام تلاششو کرد تا فکر کنه اونا داشتن با اشیاء مرموز روی زمین و فندک توی دستاشون چیکار میکردن...
و مشخصا یه چیزیو سوزونده بودن وگرنه چرا کیونگسو باید با آب خاموشش میکرد؟
نمیدونست چقدر اونجا نشست و فکر کرد ولی یهو دوباره صدای پا شنید.
کیونگسو از اونور در هشدار داد:
-گوش کن، وقتی درو باز کردم، ساکت و آروم بمون، باشه؟ وگرنه هیچوقت بهت نمیگم چه خبره.
بکهیون نالید و ایستاد:
-خیلی خب، خیلی خب...
کیونگسو گفت:
-چشماتم ببند.
و بکهیون جلوی صدایی رو که با نارضایتی میخواست در بیاره، گرفت.
YOU ARE READING
Take a Chance
Romance• Persian Translation 🔥 فیک ترجمه ای توسط چانبک وورلد 📎 Telegram Link: @chanbaekworld ✨ نویسنده : ParkBacon 📎 Wattpad Link: https://www.wattpad.com/story/64304564-take-a-chance مترجم : OhMinA خلاصه: چانيول كاپيتان تيم بسكتبال دبيرستان پيوجونه. ...